چند بعد آن ور تر!!

 

شب کریسمسه...

با هیونگ تازه از خرید برگشته..وارد خونه که میشه بوی کیک شکلاتی رو حس میکنه.سریع میره اتاق لباساشو عوض میکنه و میاد وایمیسته کنار شومینه. گوشیشو روشن میکنه...یه پیام داره:

"متاسفم که نتونستم بیام...واقعا متاسفم"

-"عب نداره...لازم نیس متاسف باشی...آخرین کریسمس که نیس^^♡!"

میدونست نمیتونه بیاد...بخاطر همین با اینکه ناراحته ولی سعی میکنه بهش فکر نکنه و از این روز زیبا لذت ببره...

یکم که گرم میشه میره سمت آشپزخونه تا به بچه ها سر بزنه...

موچی و وایولت دارن کیک میپزن...گونه هاشون آردی شده:)

گربه یه کتاب آشپزی گذاشته جلوش و سعی داره از روش پیتزا درس کنه..!!

استلا داد میزنه:" چیزایی که گفته بودمو خریدین؟"

هیونگ یه "البته" ای میگه و میره که وسایلارو بیاره...

آرتمیس داره با گربه ها بازی میکنه...

سحر  و نرسیا درتلاش برای تغییر دکوراسیون خونه ان...

پریا داره میوه هارو میچینه..

بوو و بلو مشغول تزئین درخت کریسمس و آویزون کردن ریسه های نوری ان...

این بوو دوباره کل موهاشو قرمز کرده..!

هلیا مشغول بافتن موهای بلندشه...چندتا لاکم گذاشته کنارش..گویا قصد داره بعد تموم شدن کار موهاش بره سراغ اون ناخونای کشیده اش...

سر و صدای بچه ها با آهنگ sweet night از تهیونگ مخلوط شده و بوی کیک تموم خونه رو پرکرده...

از پنجره کلبه میشه بیرونو دید ...کریستالای برف آروم آروم درحال باریدنن..منظره پشت پنجره کم کم داره همرنگ مروارید میشه‌..

میره حموم و شیر آب گرم رو باز میکنه...بعد اینکه حموم میکنه میاد بیرون و مشغول خشک کردن موهای کوتاه آبی رنگش میشه...یکم مرطوب کننده میریزه کف دستش و باهاش صورت سفید و رنگ پریدشو ماساژ میده...رژلب مایع بنفش و عطر اف افشو میزنه و لباسای موردعلاقشو میپوشه...بعد میشینه کنار تخت و برق ناخون میزنه...دوباره برمیگرده پیش بچه ها...

کیک آمادست...

پیتزاهاهم جون سالم به در بردن..!!

میره سمت خوراکی ها و همشونو مرتب رو میز میچینه...شمعای قرمز رنگ رو میز چوبیو روشن میکنه...میخواد آب گلدون رومیز رو که پر از رزهای قرمز و سفیده عوض کنه ولی متوجه میشه که آب گلدون تازه عوض شده...

میره از تو اتاق دوربینو بیاره که این لحظاتو ثبت کنه...دوربینو میاره و روشنش میکنه:

"سلام به همگی!

امشب کریسمسه! و ما داریم برا عید آماده میشیم!!"

میره سمت آشپزخونه و خلاقیت های نهفته بچه هارو ضبط میکنه...

دوربینو میبره سمت درخت تزئین شده و ریسه ها که یهو بلو و بوو میپرن جلو دوربین و کلی ادا درمیارن!! تلاش میکنه که اونارو ساکت کنه ولی موفق نمیشه!! بیخیالشون میشه و تصمیم میگیره بدون توجه به بلو که داره با صدای بلند آهنگ میخونه و بوو که از خنده نشسته روزمین از هلیا فیلم بگیره...کار ناخونای هلیا هم تمومه!

هیونگ بدو بدو از طبقه بالا میاد و با چشمایی که از شوق برق میزنن دوربینو از دستش میگیره و میگه:"کیدو! دوربینو بده من...میخوام ازت فیلم بگیرم!!"

نگاش میکنه...چرا اینقدر با شوق و ذوق اینو گفت؟!..به هرحال دوربینو میده دستش و خودش میره قهوه درست کنه...

فنجون قهوه که پرشد میاد میشینه رو مبل و کتاب موردعلاقشو باز میکنه...

هنوز خیلی نگذشته که صدای زنگ در میاد..

میره درو باز کنه...هیونگ هم دنبالش راه میفته که فیلم بگیره...بعد باز کردن در میبینن بابانوئله!!

با خنده میگه:"بابا نوئل برام چی هدیه آوردی؟!"

بابانوئل چشمکی میزنه و میگه:"یه هدیه خوووب"

بابانوئل میره کنار و فردی که اون پشت قایم شده ظاهر میشه...همینکه کیدو رو میبینه میخنده...

و اما کیدو...همونجا میخکوب شده!! نمیتونه هیچ کاری بکنه...

بالاخره از شوک درمیاد...

دیگه میتونه تکون بخوره...

بلند اسم حنانه رو داد میزنه و با گریه میپره بغلش...

حنانه هم متقابلا بغلش میکنه..

یکم میگذره و همونطور که حنانه داره اشکای روصورت کیدو رو پاک میکنه آروم زمزمه میکنه:

"بریم تو...هوا سرده..!!"

.

.

یوح^-^ بالاخره نوشتمش^-^\

+ خیلی از کسایی که اسمشون هس رو من درست و حسابی نمیشناسم...چون تازه اومدم وب..تقریبا هیچ کسو نمیشناسم!! ولی خب این دنیای موازی کیدو بود و ممکنه اونجا رابطه ها صمیمانه تر باشه..مگه نه:)؟ 

+ولی خب دوس داشتم که تو دنیای موازیم شماهاهم باشین♡ 

+همینطور امیدوارم رابطه صمیمانه تری با شما داشته باشم*-*

+بوو...میدونم با دیدن اسم بلو سکته کردیXD

+مدیونین فکر کنین گریه کردم سر نوشتنش...

+کسایی که اسمتون بود:) چه حسی پیدا کردین بعد خوندنش:))؟

+ای کسانی که آگاه نیستید...بدانید و آگاه شوید که حنانه دختریست که من بر وی کراشیده ام"-"\

+امیدواریم با خوندنش حس خوبی پیدا کرده باشین^^♡

+بوو آمبولانس خبر کنم...؟

+فکر نکنم کسی باشه که من بشناسمش و به این چالش دعوت نشده باشه@-@سو نیازی نیست کسیو دعوت کنم...

+ممنونم از استلا که این چالش کیوت و خاطره انگیزو شروع کرد*^*

+ و من دلم تنگه...

حس آسمونیو دارم که ستاره هاش رفتن...

 

 

 

 

  • Baby Blue

خیلی کاوایی بود @.@ 

منم توش بودم !! تنها کسی که فکرشو نمی کردم اسممو تو چالشش بنویسه تو بودی ....من ( سعی در کنترل کردن اشک هایشان دارد ) اونجا حتما خیلی صمیمی شدیم با هم ^--^

حس خیلی خوبی داره خوندن این چالشه :))

مچکرم...
ولی دیدی که نوشتمD:
آره احتمالا^-^
یاح:))
پنجشنبه ۲۰ آذر ۹۹ , ۱۱:۲۹ •𝑺𝒂𝒉𝒂𝒓 𝑺𝑹

وایی شب کریسمس ="))))

نینثحثحثحثخس من سافت شدممم سافتتت ㅠㅠ

خوشحالم که سافت شدی/T-T\

لخچخلچخلچخلججل

 

کاوایی

سافت گشتم

بوی اون خونه رو حس کردم

:))


هعییییییی T-T

واییی چقد گوگول مگولی *-*

اسم منم بود ="))))

خوشم میاد اینجا هم دارم داد میزنم D:

 

ممنون که نوشتی =)))

مچکرم*^*
ارههه=)
آره واقعا مناسب اون پست بودیXD

خواهش میکنم:)
و ممنون که این چالشو راه انداختی=)
بوست دارم**\

عوضی.................

بیشعور.............

چه فکری پیش خودت کردی.............

اصن چطور تونستی اسم بلو رو بیاری.... اصن چطور به ذهنت رسید..........

این ممکن نیس............

نههیبراصذبیراذناذیبرنتاذیبرناذیبنرذثمارذاذرمیذریبذرتایبذرمتاس

خب خوبه که میبینم به تلاطم افتادی^-^

تازه داره آهنگم میخونهXD

هنوز نمیدونم چطور تونستی فکر کنی که من میتونم با بلو درخت کریسمسو تزیین کنم "^"

اصن وقتی من در شعاع دو متری بلو باشم کار خاصی میتونم انجام بدم؟ ._.

من واقعا اورژانسیه وضعم....

 

 

+جدا از بلـو "-"

این خیلی خوب بود((":

یه حس گرم قرمز و سبز داشت... هق... خیلی قشنگ بود((":

DDDDDD=
شاید تو ابعاد دیگه تونستی"-"
خبر کردن اورژانس*


+هن
مچسی:)
دلم خواست...

واییییییییی این چه کاواییه و پشمکی بود*---*دلم رفت که!
اسممو دیدم خیلی یه جوری شدمT-T نمد چه حسی دارم فقط یه بغضی توی گلومه:")هق..
شب کریسمس از این دوست داشتنی تر میشه؟*^*
+من این پستتو با عرض شرمندگی ندیده بودم:")و الان که گفتی من در حال پیتزا پختن توی اون پستم نوشتمش اومده خوندمشT^T

مرسییییییییی تلزلتزلتزلخیهفیفخلتزتز 
خیلی خوشحالم که خوشحال شدییییی*---*
منم موقع نوشتنش گریه کردم:")
ناااااح نمیشه XD
+ آره حدس میزدم خیلیا که اسمشون اینجاست ندیده باشن:)
باید پاشم برم یکی یکی اطلاع بدمXD
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

~Light Blue~

🦋••We won't be erased••🦋

Not perfect but always myself ✨


Don't rush something that you want to last forever


من انسانم...
من انسانم، همان انسان خاکی
همان کس که به تن روح خدا دارم...
مرا تا عرش اعلا راه و تا قعر فنا چاه است
اگر پرواز میخواهم
فلک ها بر من آزاد است...

نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan