امروز بسی خوشحالم...
چون حد رو متوجه میشم"-"
چون امروز چند نفر بهم گفتن خوشگلم و دقیقا شبیه تصوراتشون بودم*-*
و امرووووز سردرد نداشتم*^*
و هوا هم خیلی خوب بود:)
و اینکه امروز چند ساعت تو خونه تنها بودم^-^
ولی لازمه بگم دو فصل ریاضی رو کلا نرسوندم"-"\
چالش سی شب ژورنال نوشتن!
شب بیست و پنجم: به اون لحظه تو زندگیت فکر کن که شکست خوردی. کشتی هات غرق شدن. رد شدی یا پذیرفته نشدی. از اشتباهاتی که کردی چی یاد گرفتی؟ چه درسی بهت دادن؟
همچین چیزی یادم نمیاد....
نمیدونم...شاید بخاطر اینکه معتقدم چیزی به نام شکست وجود نداره و ما فقط نتیجه تلاشمونو میبینیم...و کارما:)
قطعا شکست خوردم تاحالا...ولی خب یادم نمیاد...یا حداقل اونقدر بی ارزش هستن که چیزی ندارم راجبشون بنویسم...شایدم من زیادی بیخیالم!! نمیدونم!
و اینکه کی کشتی هام غرق شدن؟
بعنوان یه کنکوری که داره تو جهنمی به اسم ایران زندگی میکنه تقریبا به طور میانگین هفته ای دو سه بار کشتی هام غرق میشه..ولی دیگه خسته تر از اونیم که بخوام برا همه اون دو سه بار ها واکنش نشون بدم...هرچند اگه حالم بدشه بدجور بد میشه:')
و درمورد رد شدن...نمیدونم باز چی بگم (دقت کردین تازگیا کلا نمیدونم چی بگم؟:/) ...معمولا اینطوری نبوده که پذیرفته نشده باشم...بیشتر دور موندم...و از کسی که معمولا تنهاست و قاطی جمع نمیشه نباید پرسید که تاحالا چندبار از طرف بقیه رد شدی نه:)؟
از اشتباهاتمم اینو یاد گرفتم که.....
والا چیز خاصی یاد نگرفتمXD
فقط اینو یاد گرفتم که کنار نیام و تمام تلاشمو بکنم و به چیزی که میخوام برسم^-^
+بچه ها میگن از قیافم شرارت میباره@-@ قبول دارین؟"-"
+لنتیا واقعا فردا امتحان ریاضی دارم؟؟؟