شخصیت داستان را به ملاقات مادربزرگ غرغرویش بفرستید. صحنه رسیدن شخصیت را بنویسید.
_امروز بعد از ظهر قراره بری به مامان بزرگ سری بزنی هاا!
کیدو باشه ای گفت و بعد از ظهر آماده شد. دوچرخه آبی و مشکیشو برداشت و راه افتاد. از اونجا تا خونه مامان بزرگ خیلی راه بود ولی کیدو اهمیت نمیداد. حاضر بود کل شهرو با دوچرخه طی کنه و آهنگ گوش بده.
بالاخره بعد دو ساعت میرسه.
مامان بهش کلید داده بود پس لازم نبود در بزنه. کلیدو انداخت و وارد حیاط شد؛ یه حیاط بزرگ با گل و گیاهای خیلی کم..دوچرخه شو یه گوشه گذاشت و وارد خونه شد:
" مامان بزرگ؟ خونه ای"
+ البته که خونه ام. میخواستی با این بدن پیر و فرسوده کجا برم..؟
برگشت سمتش و سلام داد و کیسه پر از میوه و حبوباتو بالا گرفت و گفت:
" اینارو مامانم داد که بدم به شما"
ولی مامان بزرگ انگار حرفاشو نشنید. با عصبانیت زل زده بود به کیدو. درواقع؛ به موهای کیدو..
+ این چه ریختیه واس خودت درست کردی؟
کیدو دستی به موهاش میکشه و با ذوق میگه:
"آره امروز صبح کوتاه کردم*-*"
+ غلط کردی! خاک تو سرت! دختر باید موهاش تا کمرش باشه!
_ مامان بزرگگگ..ولی من موی کوتاهو بیشتر دوس دارم!
+ بقیه چی؟ بقیه چه فکری میکنن؟ خودتو شبیه پسرا کردی..اصلا این چه تیپیه زدی نمیگی مردم پشت سرت چه حرفایی میزنن؟!
_ راستش اصلا برام مهم نیس که بقیه چه فکری دربارم میکنن..
+ واقعا که! مامانت اصلا خوب تربیتت نکرده!
_ راجب لیام هم همچین فکری دارین؟ مامانم اونم خوب تربیت نکرده؟
+ اون فرق داره! اون پسره...!
همین جمله کافی بود تا کیدو عصبی شه...ولی سعی چیزی نگه که دعوا نشه:
"به هرحال...من این کیسه هارو میذارم تو آشپزخونه..کار دیگه ای ندارین؟"
+ یکم برام غذا بپز...نه صب کن...توی چلاق که بلد نیستی از این کارا...همش یا تو اتاقت چپیدی یا بیرونی...کاری به جز آهنگ گوش دادن و کتاب خوندن یاد نگرفتی...هوففف..برو برام از مغازه سر کوچه یه پاکت سیگار بخر..
_ ضرر داره..!
+ من که دیگه عمری برام نمونده...حداقل بذار این لحظات آخر خوش باشم.
_ چه ربطی داره؟ اتفاقا چون سنتون بالاست نباید بکشین..
+ باشه..زنگ میزنم اون یکی نوه ام...اون باز حرف گوش میکنه!
کیدو با کلافگی میگه که لازم نیست و خودش میره میخره.
پیاده از خونه میزنه بیرون و به سمت مغازه میره.بعد چند دقیقه میرسه و وارد میشه.
" آقا...یه پاکت سیگار میخوام"
پاکتو بهش میده و مشغول حساب کردن میشن که یهو کیدو برمیگرده میگه:
" ببخشید..یه پاکت دیگم بهم بدین.."