سی شب چالش ژورنال نوشتن: شب بیستم!

امروز از صبح سردرد داشتم و هنوزم که هنوزه خوب نشدم...

گویا قند خونم افتاده بود...

به هر حال..

حدودا یه ساعت پیش موفق شدم ایموجی های گوشیمو تغییر بدم و از این بابت بسی خوشحالم...

هرچند بخاطر درس نخوندن عذاب وجدان دارم...

فردا روز بهتری خواهد بود:)

  • Baby Blue

سی شب چالش ژورنال نوشتن: شب نوزدهم!

امروز خیلی خوب بود'-' جدا'-'

با اینکه سردرد شدیدی دارم ولی امروز صبح برف میبارید اونم چه برفی! و منم عاشق برف و بارونم...

و بعدشم رفتم با عمو (فرشته نجاتم...قبلنم تو یه یکی از پستام راجبش حرف زدم) درمورد فشار های مزخرفی که این کنکور لعنتی برام درست کرده حرف زدم. و گریه هم کردم"-" و بخاطر همین گریه کردن های زیادی لقب گنجشک گرفتم"-"

داشتم میگفتم...کلی حرف زدیم و درآخر گف که همه چی به چپت باشه:) 

(البته خیلی طولانی بود ولی خلاصش همین میشد که به چپم بگیرم:] )

و من باورم نمیشه به این زودی حالم خوب شد..

+ همه باید یه عمو داشته باشن! :)

و اما چالش..

  • Baby Blue

سی شب چالش ژورنال نوشتن: شب هجدهم!

سی شب چالش ژورنال نوشتن!

شب هجدهم: شب دوم این هفته از چالش استرس، درمورد بخش های مختلف بدنتون بنویسین. کدوم رو دوست دارین و چرا دوس دارین؟ کدوم رو دوس ندارین و چرا دوس ندارین؟ 

این میتونه یکی از طولانی ترین پستام باشه"-"

  • Baby Blue

۱۲ بهمن ۹۸...روز دوشنبه :)

دفتر خاطراتشو باز میکنه...*

  • Baby Blue

سی شب چالش ژورنال نوشتن: شب هفدهم!

 

سی شب چالش ژورنال نوشتن!

شب هفدهم: امشب و برای یک هفته درمورد استرستون بنویسین. اگه بهترین درجه یک باشه و بدترین درجه ده، استرس شما کجا قرار داره؟ درموردش بنویسین. امشب افکترتون رو توی کاغذ خالی کنین.

  • Baby Blue

...

 

_ حس میکنم دیگه این اسرا رو نمیشناسم...کیدو مون حالش خوبه؟

+ چون این اسرا نیس....اون از اینجا رفته...

_....

+ فقط کالبدشو سپرده به من که تا وقتی برمیگرده زنده نگهش دارم...

_خودش...حالش خوبه؟

+ داره استراحت میکنه...

_ کی برمیگرده؟

+ در این مورد چیزی نگفته...

+حالا منم آدم خوبیما...بذار یکم بگذره..!

 

 

  • Baby Blue

سی شب چالش ژورنال نوشتن: شب شونزدهم!

 

سی شب چالش ژورنال نوشتن:

شب شونزدهم: من آرومم وقتی که..؟ کی؟ کی احساس آرامش میکنی؟ پیش چه کسی؟ یا با چه چیزی؟  راهی هست که لحظاتی که آرامش داری بیشتر شن؟

  • Baby Blue

شاید فرشته ها...!

 

داشتم به این فکر میکردم

که شاید فرشته ها همون انرژی ها و قوانین فیزیک باشن...

مثلا قانون اول نیوتون خودش یه لشکر فرشته داشته باشه...

فرکانس ها فرشته باشن...

شایدم وقتی گریه میکنیم فرشته ها میان بغلمون میکنن...

و بخاطر همینه که معمولا بعد گریه کردن آروم میشیم:")

 

  • Baby Blue

سی شب چالش ژورنال نوشتن: شب پونزدهم!

 

خب من امروز تمام اون هزارتا آهنگو به اضافه کلی ویدیوی فیزیک که هنوز ندیده بودمشون پاک کردم...

و

اعصابم

بدجور داغونه

درحدی که مامانم برام قرص کند کننده ضربان قلب آورد...

که خب یکی دو ساعت حالمو خوب کرد ولی بعدش دوباره حالم بد شد.

انقد حالم بده که حتی حال ندارم برم بخوابم درصورتیکه دارم از خستگی جون میدم...ساعت چهار صب خوابیدم و هفت بیدار شدم...و  فکر کنین تمام این مدت رو مشغول انتقال اطلاعات از یه گوشی به گوشی دیگه و پاک کردن هرچی اکانت و کوفت و زهرماری بود بودم...آخرشم همون گوشی اولی موند دستم( درواقع قرار بود گوشیمو با یکی عوض کنم ولی بعد اینکه عوض کردیم اومدیم خونه طرف زنگ زد گف اینجا آنتن نمیده:///////) 

خلاصه اعصابم بدجور به فاک رفته...نمیدونم قراره چالش امشبو چجوری بنویسم.

.

  • Baby Blue

سی شب چالش ژورنال نوشتن: شب چهاردهم!

 

چقد امروز طولانی بود'-'

هندزفریمممممT^T

بالاخره امروز پس از مدت ها خوب درس خوندم...

هیونگ ایده حمومت جواب دادD:

 

سی شب چالش ژورنال نوشتن:

شب چهاردهم: امشب بنویسین؛ درمورد اینکه آخرین بار کی با یه غریبه مهربون بودین؟ براش چیکار کردین؟ اگه میتونین بیشتر از این کارا بکنین:)

  • Baby Blue

~Light Blue~

🦋••We won't be erased••🦋

Not perfect but always myself ✨


Don't rush something that you want to last forever


من انسانم...
من انسانم، همان انسان خاکی
همان کس که به تن روح خدا دارم...
مرا تا عرش اعلا راه و تا قعر فنا چاه است
اگر پرواز میخواهم
فلک ها بر من آزاد است...

نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan