سی شب چالش ژورنال نوشتن: شب چهاردهم!

 

چقد امروز طولانی بود'-'

هندزفریمممممT^T

بالاخره امروز پس از مدت ها خوب درس خوندم...

هیونگ ایده حمومت جواب دادD:

 

سی شب چالش ژورنال نوشتن:

شب چهاردهم: امشب بنویسین؛ درمورد اینکه آخرین بار کی با یه غریبه مهربون بودین؟ براش چیکار کردین؟ اگه میتونین بیشتر از این کارا بکنین:)

خب...

حقیقتش اینه من اونقد خجالتی و درونگرا هستم که از آشناها فراری باشم..غریبه ها که جای خود دارن...بخاطر همین حتی یادم نمیاد آخرین باری که به یه غریبه کمک کردم کی بود....

یادم نمیاد:"")

فقط یچیز یادمه...اونم اینکه یبار وقتی راهنمایی بودم داشتم از مدرسه برمیگشتم که یه پسر با سر و وضع نه چندان خوب وایساد رو به روم و گفت ببخشید میشه بطری آبتونو بهم بدین؟

*من همیشه بطری اب همرامه و اون روزم همینطور*

منم بطری آبو بهش دادم و اون کلی تشکر کرد ازم...

....

این خیلی غم انگیزه که چیز زیادی در این باره یادم نمیاد....

آها!

یبارم تو کتابخونه کاپشنمو دادم به یه دختر...

و یبارم وقتی داشتم از کلاس فیزیک برمیگشتم، تو تاکسی به یه خانومی ضدعفونی کننده دست دادم..

همین!

چه ناراحت کننده....

ناراحت کننده تر اینه که هر سه نفر خودشون از من کمک خواستن و من کمک کردم...اینطوری نبوده که خودم برا کمک پیش قدم بشم.‌.این...خیلی خیلی غم انگیزه...

 

 

 

 

  • Baby Blue

بازم این خوبه که ازت کمک خواستن و کمکشون کردی :) بعضیا حتی کمک هم نمیکنن :(

 

+ من یادم نمیاد ×_×

نه دیگه انقدرام گند نیستم"-"

+در آغوش کشیدن وی*

چقدر خوب که کمکشون کردی.... بیچاره پسره. دلم به حالش میسوزه:((

مچسی:) آره غم انگیز بود

هی!! ساعت ارسال نظرتو....
هشت و هشت دقیقهD:

مهم اینه که کمکشون کردی... مثلا از کجا میخواستی بدونی که اون پسره آب میخواد. یا اون خانومه مایع ضد عفونی کننده نداره؟

 

@وایولت

ساعت ارسال نظرت رنده D:

نه منظورم اینا نبودن...درکل میگم کاش خودمم یه قدرت درکی داشتم یجاهایی میفهمیدم بقیه مشکل دارن و میرفتم بهشون کمک میکردم ...البته برا اینکار علاوه بر قدرت درک به قدرت عرضه هم نیازمندم"-"

آره منم تا گفتی دیدمD":

اخ جون!! بالاخره یه بار منم کامنت رند فرستادم (مدال افتخار را به دست می گیرد)

بیا مدال رو تقدیمت کنم...
*مدال طلا را می آورد*

قدرت عرضه... این عالی بود XDDD

قابلی نداشتXDDDD

منم خیلی دوست دارم به غریبه ها کمک کنم ولی خب به خاطر خجالتی بودنم همونجور پوکر بهشون نگا می کنم ://

دقیقا
ولی دیگه تصمیم گرفتم از این به بعد کمک کنم^-^
البته اگه خجالت و دورن گراییم بذاره"-"

وای انقدر این کارا حال آدمو خوب می کنن که نگو ="))

خیلییییی:)
درسته که به غریبه ها زیاد کمک نکردم ولی 
وقتی به دوستام و همکلاسیام کمک میکنم خودم خیلی خوشحال میشم•~•
خیلی حال خوب کنه...
سه شنبه ۲۵ آذر ۹۹ , ۰۰:۳۱ . 𝑺𝒕𝒆𝒑𝒉𝒂𝒏 .

اگه کاریو دوست داری فقط انجامش بده :)

درسته:)

اوه... من با اینکه مثل تو... یه جورایی آدم خجالتی هستم، ولی یکم فرق دارم، بیشتردر مقابل آشناها خجالتیم:) ولی... ولی اگه آدم غریبه ای رو ببینم، باهاش حرف میزنم=) و فکر کنم یکی از دلیلایی که توی بیان موندم این بود، یه عالمه آدم غریبه!

کمک کردن به یه غریبه؟ سعی کردم انجام بدم *شانه بالا انداختن*

من بستگی به اون اشنا داره..اگه اشنای فامیلی باشه، خجالت میکشم...ولی اگه همکلاسی ای چیزی باشه میتونم کمکش کنم...
=)
منم سعی کردم ولی انگار همچینم موفق نشدم:')
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

~Light Blue~

🦋••We won't be erased••🦋

Not perfect but always myself ✨


Don't rush something that you want to last forever


من انسانم...
من انسانم، همان انسان خاکی
همان کس که به تن روح خدا دارم...
مرا تا عرش اعلا راه و تا قعر فنا چاه است
اگر پرواز میخواهم
فلک ها بر من آزاد است...

نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan