چقد امروز طولانی بود'-'
هندزفریمممممT^T
بالاخره امروز پس از مدت ها خوب درس خوندم...
هیونگ ایده حمومت جواب دادD:
سی شب چالش ژورنال نوشتن:
شب چهاردهم: امشب بنویسین؛ درمورد اینکه آخرین بار کی با یه غریبه مهربون بودین؟ براش چیکار کردین؟ اگه میتونین بیشتر از این کارا بکنین:)
خب...
حقیقتش اینه من اونقد خجالتی و درونگرا هستم که از آشناها فراری باشم..غریبه ها که جای خود دارن...بخاطر همین حتی یادم نمیاد آخرین باری که به یه غریبه کمک کردم کی بود....
یادم نمیاد:"")
فقط یچیز یادمه...اونم اینکه یبار وقتی راهنمایی بودم داشتم از مدرسه برمیگشتم که یه پسر با سر و وضع نه چندان خوب وایساد رو به روم و گفت ببخشید میشه بطری آبتونو بهم بدین؟
*من همیشه بطری اب همرامه و اون روزم همینطور*
منم بطری آبو بهش دادم و اون کلی تشکر کرد ازم...
....
این خیلی غم انگیزه که چیز زیادی در این باره یادم نمیاد....
آها!
یبارم تو کتابخونه کاپشنمو دادم به یه دختر...
و یبارم وقتی داشتم از کلاس فیزیک برمیگشتم، تو تاکسی به یه خانومی ضدعفونی کننده دست دادم..
همین!
چه ناراحت کننده....
ناراحت کننده تر اینه که هر سه نفر خودشون از من کمک خواستن و من کمک کردم...اینطوری نبوده که خودم برا کمک پیش قدم بشم..این...خیلی خیلی غم انگیزه...