سی شب چالش ژورنال نوشتن: شب ششم!

 

امروز روز سختی داشتم...فک کنین بعد آزمون تصنیم گرفتم حموم برم بعد گفتن نمیتونی چون گویا آبکرمکن مشکل پیدا کرده'-' بعدم خواستم برم پس از مدت ها دوچرخه سوار شم که اونم نشد:/ چون کلید انباری دست همسایمون بود و اوناهم خونه نبودن"-"

تازه امروز واقعا به سرم زده بود کچل کنم"-"...ولی خب به خیر گذشتD:

بیخیال..‌

 

سی شب چالش ژورنال نوشتن:

شب ششم: امشب یه نامه بنویسین.با خودتون روراست باشین.خودتون رو همونجوری که هستین،با همین شکل، همین اخلاق، و دقیقا همونجوری که هستین بپذیرین.

خب من مدت هاست که خودمو همینجوری که هستم پذیرفتم...ینی پذیرفتم که آقا! من اینم!! ولی منظورم این نیس که تلاش نکرده باشم به آدم بهتری تبدیل شم.

نمیدونم نامه چی بنویسم! توضیحِ چیزی که هستم سخته...کلا احساس میکنم موجود پیچیده ای با علایق و رفتارات پیچیده تری ام...احتمالا خیلیا همینطورن...ولی چون من زیاد به این پیچیدگی ها فکر میکنم بیشتر به پیچیدگی خودم پی میبرم...

حالا که دارم فک میکنم خیلی چیزا بنظرم پیچیدن"-" 

خب بیخیال...نصفه شبی مخم از کار افتاده'-'

بزارین نامه رو شروع کنم:

دوست خوبم..اسرا..از اونجایی که میخوام باهات روراست باشم و از اونجایی که خودتم آدم رکی هستی سریع میرم سر اصل مطلب'-'

انقد فکر نکن:/ انقد به همه چی فک نکن...اینکه چرا قبلا اینکارو نکردم چرا الان اینکارو کردم چرا قراره اونکارو بکنم...چه میشد اگه اونطوری نمیشد و فلان طور میشد...اصلا چرا اونطوری شد؟!..چرا فلان کس اون حرفو زد؟منظور خاصی داشت؟ ااگه فلان کس منظوری داشته و من نگرفتم؟...اصلا فلان کس چطور فک میکنه و..."-"  

میدونم اینا فقط گوشه ای از تفکرات شلم شورباتن'-' ولی نباید انقد فکر کنی..هیچکس نباید

خصوصا به آینده...انقد به این فک نکن اگه نشد چی میشه...فقط به حس خوب موفقیت فک کن...

دیگه اینکه برنامه ریزی داشته باش! جدی میگم'-' اینطوری میتونی خیلی از کاراتو سر و سامون بدی...میدونم تقریبا هرروز برنامه داری ولی منظورم یه چیز پیشرفته تره^-^

فعلا همین دوتا...این دوتارو درس کن فعلا "-"

و اینو بدون من همیشه پشتتم و هواتو دارم...

و البته که تورو همونجوری که هستی،با همون اخلاق و رفتار و قیافه،با همون کوچولو و رویاپرداز بودنت دوس دارم..♡

پ.ن۱:حس میکنم فونت زیادی ریزه کور میشین موقع خوندن"-" واقعا همینطوره؟

پ.ن۲:بوو از دستم عصبانی ای"^"؟

پ.ن۳:قلمچی...هیچی ولش کنین=^=

پ.ن۴:ساعت یه ربع به چهار صبه:/ دافاک://

پ.ن۵:بوس رو لپت بوو"-"\

پ.ن۶:آذین تولدت مبارک*-*

 

 

 

  • Baby Blue

بله کیدو "-"

هنوز عصبانی ام "-"

از این که هی تن تن میری بیرون.

بشین سر جات دیگه.

از اول قرنطینه همش میری بیرون... هی میگم حالا این دفه حتما آخرین بارشه هی تو آدم نمیشی... اه...

من تند تند بیرون نمیرم=^=
خونوادم میرن...من معمولا خونه ام...دیروزم پس از مدت ها رفتم بیرون"-"
عصبانی نباش"-"
تو عصبانی بودنی از منم ترسناک تر میشی"-"

من عصبانی بودنی ترسناک که میشم... سر همینم زدم یه بنده خدایی رو خون دماغ کردم مثلا..."-"

ولی از تو هم ترسناک تر میشم؟"-" ریلی؟"-"

 

*حالا تعریف بود یا چی؟"-"*

گاد..من یکیو به گریه انداختم"^"
والا فکر کنم"-"
فکر نکنم دیگه وحشتناک تر از تو باشم'-'
اگه باشم پس ینی یه هیولام"-"
از هیونگ بپرسیم"-"؟

*نه تعریف که نبود...قطعا تعریف نبودXD*
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

~Light Blue~

🦋••We won't be erased••🦋

Not perfect but always myself ✨


Don't rush something that you want to last forever


من انسانم...
من انسانم، همان انسان خاکی
همان کس که به تن روح خدا دارم...
مرا تا عرش اعلا راه و تا قعر فنا چاه است
اگر پرواز میخواهم
فلک ها بر من آزاد است...

نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan