چالش سی شب ژورنال نوشتن:
شب سیزدهم: چه عادتی رو میخواید شروع کنید؟ امشب براش برنامه ریزی کنین. مرحله به مرحله قدم های کوچیک بردارین و به خودتون قول بدین که بهش میرسین.
میخوام دوباره سحرخیز بشم...
بخوام صادق باشم، من قبلنا خیلی سحرخیز بودم.ده یازده میخوابیدم و چهار پنج صبح بیدار میشدم..و این بدخوابی من از اونجایی شروع شد که کراش زدم! درواقع چون معمولا شبا باهم حرف میزدیم و حرفامونم طولانی میشد، تا ساعت دو نصفه شب بیدار میموندم(میموندیم) و حرف میزدیم...و بعدشم من یکی دوساعت گاهی از شدت خوشحالی و گاهیم از شدت overthinking نمیتونستم بخوابم و عملا تا چهار صب بیدار میموندم... فکرشو بکنین...بیدار میموندم تا ساعتی که قبلا بیدار میشدم:)
و چون قبلنا اون ساعت بیدار میشدم باز بعدش خوابم نمیبرد...
یادمه یبار حدودا یه روز بیدار مونده بودم تا شب خسته باشم زود خوابم ببره...بعد شب که داشتیم حرف میزدیم همینکه خواستم بگم من یه روزه نخوابیدم،،،، گف انیمه دانلود کرده و میخواد ببینه...و ازم پرسید هستی تا اون موقع؟
من: آره البته:)
و دو ساعتم بعدش بیدار موندم..
و...آره...
نمیخوام بگم قبلش بیدار نمیموندم یا حماقت کردم یا چی...ناراحت نیستم که اون موقعا تا اون ساعت بیدار بودم ولی الان چرا...الان که دیگه حرف نمیزنیم پس عامل بیخوابی الانم خودمم..
و درتلاشم که درستش کنم...
و تقریبا هرروز و هرشب شکست خوردم...
ولی بازم میخوام تلاش کنم....
تقریبا نیم ساعت پیش با هیونگ حرف میزدم و گفت که صبح ها دوش بگیر...به نظر خودمم ایده خوبیه...مخصوصا منی که با آب سرد حموم میکنم...فعلا یمدت میخوام اینو امتحان کنم...و یجورایی مطمئنم که جواب میده:)
بعدشم یکم آهنگ گوش بدم و ورزش کنم...و پنجره اتاقو باز کنم یکم حال و هوام عوض شه(بوو لطفا منو نکش"-"♡)
.
.
.
پ.ن:روز گوهی داشتم
پ.ن۲:درواقع اینو باید دیشب مینوشتم ولی حالم بدتر از اونی بود که بخوام پست بذارم
پ.ن۳:پریای عوضیXD
پ.ن۴:خیلی بده که دوازدهمی باشی و درساتم مجازی..........
پ.ن۵: تاحالا اتاقتونو مه گرفتهXD ؟
پ.ن۶:و تاحالا دلتون برا چیزی که هرگز نداشتین تنگ شده؟