سی شب چالش ژورنال نوشتن: شب بیست و یکم!

این روزا اونقد چیز برا گفتن دارم که نمیدونم چی بگم...دلم میخواد راجب هرکدومشون ساعت ها بنویسم ولی نه وقتشو دارم نه میتونم افکارمو جمع و جور کنم و رو کاغذ بیارم..

 

سی شب چالش ژورنال نوشتن!

شب بیست و یکم: شب ششم این هفته از چالش استرس، به خودتون فکر کنین و به چیزهایی که درمورد خودتون دوست ندارین. سه تا از اون هارو بنویسین و بعد بنویسین که چطور میتونین اونارو تغییر بدین و تغییر مثبت کنین. 

شاید اگه اینو سال ها پیش ازم میپرسیدن کلی چیز برا گفتن داشتم..الان تقریبا دیگه همه چیو حل کردم..

صادقانه بخوام بگم...چیزی در من وجود نداره که دوسش نداشته باشم...منظورم اینه *اون چیز ها* همونقدر که ازنظر بقیه بدن از نظر من خوب و گاهی لازمن...

تا اینجا همتون فهمیدین که من ادم عصبانی و با جمع قاطی نشویی هستم...درنظر بقیه اینا خیلی بدن ولی خودم اینطور فک نمیکنم...همین دوتا اخلاقم باعث شدن تو خیلی جاها ضربه نخورم...بخاطر عصبانیتم (و ظاهر سردم) معمولا کسی زیاد نزدیکم نمیشه...پس نمیتونه بهم آسیب بزنه:) درواقع من تاحالا از کسی ضربه نخوردم...کسی تاحالا بهم از پشت خنجر نزده و هر کی رو داشتم تا الان دارم..چون فقط کسایی بهم نزدیک شدن که یجورایی به قلب و روحم پی بردن...

و ناراحت نیستم از اینکه سر بعضی چیزا انقد عصبانی میشم...

یه متنی بود:

"دنیا بخاطر وجود آدمای بد کثیف نشده...بخاطر سکوت آدمای خوب کثیف شده!"

منظورم این نیس من ادم خوبی ام ولی وقتی میبینم خیلیا بخاطر همون چیزایی که من از دستشون عصبانی ام دارن درد میکشن و زندگی براشون عذاب اور شده یجورایی حس میکنم که دارم راه درست رو پیش میرم...

آها!

هرکی فهمیده که ممکنه اگه کنکورو خراب کنم خودکشی میکنم یا ناراحت شده یا کلی فحشم داده که من یه احمقم...

ولی درواقع فکر کردن به این که ممکنه تا یکی دوسال دیگه نباشم، باعث میشه جرات پیدا کنم! آدم تا وقتی مرگ رو انقد نزدیک نبینه ارزش زندگیو نمیفهمه...

احتمالا فکر میکنین من خیلی دختر دارک و دپرسیم ولی کاملا برعکسم:) من خیلی آدم پرشور و مثبتیم:)

و شاید این فکر خودکشی هم تو این شور و اشتیاقم نقش داشته...

و خب...

من دوس ندارم انقد زود بمیرم:')

ولی از طرف دیگه متنفرم از اینکه زنده بمونم و درد بکشم...میفهمین چی میگم؟

و همین باعث میشه که تمام تلاشمو بکنم تا کار به افسردگی و خودکشی نکشه..

 

+حس میکنم خیلی بی ربط به سوال چالش بود...ولی خب مهم نیس..

+این عجیبه بخاطر اینکه دوستام ناراحتن و کاری از دست من برنمیاد عذاب وجدان بگیرم و ساعت ها به این فکر کنم که حالا باید چیکار کنم؟

+فردا امتحان نگارش دارم...و منی که هیچ نمیداند!

+سفارشم رسییید*-*

+مراقب خودت باش💙

+ متوجه شدین رنگ وب اندکی عوض شده؟"-"

 

 

 

 

  • Baby Blue

درود بهت همرنگ جان

اولین نظرم اینجا مصادف شد با اولین نظرم برای این پست :)

چه فرخنده ~

(لطفا ضایع نشم و کسی قبل من نظر نده ... لطفا)

 

اون حرفت راجب خودکشی ... خیلی در نظرم سنگین بود

شاید خودت اینطور فکر نکنی، اما واقعا بود

پارادوکس قشنگی داشت... طلب مرگ از روی اشتیاق به زندگی!

منم که مجنون پارادوکس های ناب ~

مرسی از این پست گرمت

خیلی نشست به دلم

درود بک*-*
یاح...خفن شد...
(نه نگران نباش کسی هم نظر بده نظرشو حذف میکنم خیالت تخت😎)

اره گاهی حرفام سنگین میشه...
مچکرم:)💙
و مرسی از نظر دلگرم کننده ات=')
خوبهههه*^* خوشحال شدم

خب من خوشحالم که یه سری چیزا رو عوض کردی... به این دلیل که فکر میکنم همین باعث شد مثل کلاس هفتم ازت متنفر نباشم و بشیم یه مثلث(("=

ممنون بابتش..

 

 

+نمد از این که بهت گفتم مراقب خودت باشی چه برداشتی کردی... شایدم الان بهتر بفهمی.

ولی در کل مراقب باش... خیلی(((=

=))))


+بیخیال..!
من هنوزم همون کیدوی قوی ام!🍫
نه تنها مراقب خودمم..
بلکه مراقب توهم هستم💙
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

~Light Blue~

🦋••We won't be erased••🦋

Not perfect but always myself ✨


Don't rush something that you want to last forever


من انسانم...
من انسانم، همان انسان خاکی
همان کس که به تن روح خدا دارم...
مرا تا عرش اعلا راه و تا قعر فنا چاه است
اگر پرواز میخواهم
فلک ها بر من آزاد است...

نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan