یه شعری بود...
سال ها پیش خونده بودمش..تو کتاب درسیمون بود..شایدم تو تکمیلی های تیزهوشان...دقیق یادم نمیاد...
بعد قضیه اش این بود که یه پسر کوچولویی مامانش بدجور مریض میشه و دکترا میگن که فقط تا چندماه زنده اس...
پاییزم بوده...
پسرکوچولو از یکی میپرسه که مامانم تا کی زنده اس؟
و اون شخص چون نتونست به پسره بگه که فقط یکی دوماه،
برمیگرده به برگای درختای حیاط اشاره میکنه و میگه:" وقتی همه این برگا ریختن!" :)
از اون به بعد
پسر کوچولو مدام میرفت حیاط و برگ های ریخته شده رو دوباره میچسبوند به درخت="))
+ فکر کنم نویسنده اش پروین اعتصامی بود..کسی این شعرو داره یا اسمشو میدونه بهم بگه؟