یه خاطره خیلی دور...

بابام تعریف میکرد...

دانش آموز بودنی مجبور بوده اول برا خونه نون بخره بعد پیاده بره مدرسه...دقیق یادم نیس چرا پیاده میرفته...یا ماشین نبوده یا پول نداشته(و مامان بزرگ و بابابزرگمم چون عشایرن تو شهر زندگی نمیکردن بخاطر همین بابا تنهایی اومده بود شهر و خونه یکی از اقوام زندگی میکرده)

داشتم میگفتم..چون پیاده میرفته همیشه دیرش میشده و مدرسه راهش نمیدادن:)

یه سال بخاطر همین موضوع رد شد:')

میگفت اون موقع ها زمستون خیلی سرد تر بود...جوری که از پشت پوم تا زمین با برف سرسره درست میکردن"-"...

و میگفت یه روز یه دستکش جدید خریده بود:)

بعد مدرسه که رسیده گذاشته رو بخاری که خشک شه...

حواسش نبوده بعد یمدت دیده دستکشاش سوختن:""))

  • Baby Blue

وای ... از اون خاطره های لبخند و بغض دار (("=

آره واقعا :)
منم موقع شنیدن این خاطره بغض کردم..
جمعه ۱۹ دی ۹۹ , ۱۶:۴۷ . 𝑺𝒕𝒆𝒑𝒉𝒂𝒏 .

آخییییی دلم سوخت T-T

بنظر خودمم خاطره سوخت ناکی بودT-T

راستی کیدو پست هات رو پیش نویس منتشر نکن ! ستاره شون میره اون ته مه ها D:

ینی چیکارشون کنم پس؟@-@
عام...واقعیت اینه چندتا پیش نویس دارم ولی سعی میکنم تند تند پست نذارم چون اون موقع پست های قبلیم دیده نمیشن"-"
ساعت انتشارشو عوض کنم حله؟

منم اینجوری ام XD معمولا دو روز یه بار پست میذارم ، برا همین هر ماه 15 تا پست دارم @-@

من پیش نویسامو انتشار در آینده میزنم D:

آره ساعتش رو باید تغییر بدی *-*

منم همچین کم ندارم"-"
هممم انتشار در آینده؟ امتحانش میکنم
حله*-*
جمعه ۱۹ دی ۹۹ , ۱۷:۳۷ . 𝑺𝒕𝒆𝒑𝒉𝒂𝒏 .

سوخت ناک D:

نمیدونم چی بود گفتم ._.- 
فارسیم زیر خط صفره...
یادمه یبارم داشتم برا کلمه "بالغ" دنبال متضاد میگشتم...
یهو گفتم بی بالغ D:
جمعه ۱۹ دی ۹۹ , ۱۷:۴۴ . 𝑺𝒕𝒆𝒑𝒉𝒂𝒏 .

نههه بی بالغ DDD:

"v"_____|

یبارم نمد کجا بودیم یا با کیا بودیم
بعد گوجه هارو یجوری پخته بودن من نفهمیدم گوجه اس
برگشتم گفتم اینا کین؟ ؛)

و یبارم داشتم با دوستام خیلی رمانتیکانه رویاپردازی میکردیم که یهو گفتم اره فک کنین اگه درختارو اینجا میکاریدن....
دوستام:....میکاریدن؟؟؟ *انفجار از شدت خنده*
جمعه ۱۹ دی ۹۹ , ۱۷:۵۵ . 𝑺𝒕𝒆𝒑𝒉𝒂𝒏 .

نههه خدایا D: واییی اینا کین؟ D: 

 

میکاریدن؟ D:

 

نمد چرا همچین حرفی زدم ._.- 
باور کن میدونستم اونا آدم نیستن"-"

بلهTT میکاریدنT---T


واییی الان یادم افتادD:
یبار دهم که بودیم معلم عربیمون اومد اعداد رو به عربی یاد بده..بعد مثلا میگف که اگه آخر اعداد "ون" بیاریم میشه ده بیست سی چهل..مثلا ثلاثه که سه هست ثلاثون میشه سی
بعد همینجوری میپرسید مام جواب میدادیم...به پنجاه که رسید یهو یادم رفت خمسه رو...فیفتی اوند به ذهنم....بعد داد زدم فیفتووووون DDDDDDDD:

جمعه ۱۹ دی ۹۹ , ۱۸:۰۴ . 𝑺𝒕𝒆𝒑𝒉𝒂𝒏 .

DDD: خدایا بسه دیگه 

DDDDDDDDD:
جمعه ۱۹ دی ۹۹ , ۱۸:۰۶ . 𝑺𝒕𝒆𝒑𝒉𝒂𝒏 .

یه بار یکی اومد بگه: از شب تا صب

گفت: از شَش تا سُس XD

وایییXDDD
*فقط من نیستم که فکرم منحرف شد نه؟D:*

یبارم معلم فیزیکمون میخواست بگه صفه ۵۳ رو باز کنین گفت صفه ۵۳ رو بوس کنین:)
جمعه ۱۹ دی ۹۹ , ۱۸:۱۱ . 𝑺𝒕𝒆𝒑𝒉𝒂𝒏 .

نمیدونم چی به ذهنت رسید مگه D:

 

وایی اگه مدرسه ما بود همه صفحه 53 رو میاوردیم بلند بلند ماچ میکردیم D:

هیچی=^=

نه دیگه بچه های ما انقد پایه نبودن#-#
ما که فقط ترکیدیم از خندهXD
جمعه ۱۹ دی ۹۹ , ۱۸:۱۷ . 𝑺𝒕𝒆𝒑𝒉𝒂𝒏 .

بگو D:

*فرار*
جمعه ۱۹ دی ۹۹ , ۱۸:۲۶ . 𝑺𝒕𝒆𝒑𝒉𝒂𝒏 .

منم میخواسم یه چیزی بگم نمیگم ;)

نهههههه بگووووووو.....
باور کن اونی که به ذهنم خطور کرد چیز خیلی خاصی نبود -،-
جمعه ۱۹ دی ۹۹ , ۱۸:۳۱ . 𝑺𝒕𝒆𝒑𝒉𝒂𝒏 .

باشه 

یه کلاس برنامه نویسی ثبت نام کردم

حدس بزن چرا خوشحالم 

*-*
کلاس برنامه نویسی؟
چیشده
بورسیه ای چیزی؟*-*
جمعه ۱۹ دی ۹۹ , ۱۸:۳۳ . 𝑺𝒕𝒆𝒑𝒉𝒂𝒏 .

نه بورسیه نیس =)

خب...
*ذهنش می قفلد*
احتمالات:
۱- به ورودت به عرصه ریاضی مربوطه؟@-@
۲- تو عرصه برنامه نویسی موفقیتی کسب کردی؟@-@
۳- کسی رو تو کلاس پیدا کردی؟@-@
۴- ازت خوششون اومده؟@-@
۵- گفتن برنامه نویسیت خوبه؟ @-@
۶- گفتن خوب یاد میگیری؟@-@

چه خاطره غمناکی :"

 

واییییی!! فیفتوووونن؟XDDD...ترکیدم از خنده یعنی...

منم یک بار می خواستم بگم مسواکم کجاست گفتم مسلمانم کجاست!XD

و خیلی سوتی های دیگر که مضحکه خاص و عامند.."-"

اره هقق..خاطره های غمناک از مامان و بابام زیاد سراغ دارم بازم قراره بنویسم")
شانس آوردم چون وسط مسطا میشستم معلم صدامو تشخیص ندادXD
مسلمانم کجاست ؟ عالی شد از این به بعد میگم مسلمانم کجاست..مسلمانمو پیدا نمیکنم
واییی جرررررXDDDD
مشتاق شنیدنم•-•_|

وایییی خاطره سوخت ناکی بود XD

کلا سوخت ناکیش با کامنتا از بین رفت :/ XD

فکر کنید یه انسان باشه موهاش سبز باشه بدنش قرمز :/ میشه گوجه‌ی انسانی XD یا شاید هم انسان گوجه‌ای :/

بسه
 بسهههههه😭😂
اره کلا کامنتا ابهت و غم پستو به فنا داد-,-
کلا من و دوستام خدای سوتی دادنیم...
مائو رو که میشناسیXD منم دوستشD:
فک کن این گوجه انسانی با یه خیار انسانی ازدواج کنه._.

بچه شونم بشه گوجه سبز انسانی!XD

عههههههه
چه جالبببببب اصلا به فکرم نرسیدددد!!
ایول خوشم اومدD:
فک کن مراسم عروسیشونم سالاد شیرازی باشهXD

بعد ساقدوش بشه سس گوجه! 

لباس عروسم بشه کلم سفیدXD

واییی سس گوجهXD
ای خدااااXDDD
صب کن...خیار عروسه اس یا گوجه هه؟ ._.

لازمه بگم یه ساعت پیش داشتم افسانه خورشید و ماهو برا بار هزارم میدیدم و کلی بخاطر مرگ یانگ میونگ گریه کردم درحدی که چشام دارن میسوزن و نمیتونم شیمی بخونم اونم درحالیکه یه فصل و نیمو کلا نخوندم و اونم درحالیکه امتحان کلش دو فصله؟:/

گمشو...
هرچه سریعتر گمشو...
بی لیاقت منفور...

من چقدر از افسانه خورشید و ماه بدم میومد:/D:

چطور ممکنهTT
خیلی خوب بود کهTT
کلا از کره و ژاپن و ...بدت میاد یا فقط اون فیلمه؟

فک کنم گوجه...آخه خیار یکم درازه بهش نمی خوره زن باشه._.

باشه...
میپذیرم ._.-
برا عروس لباس پیدا کردی واس دومادم پیدا کن..
بادمجون چطوره؟D:

نه بابا فقط از اون فیلمه! مگه میشه کسی از کره و ژاپن بدش بیاد؟T.T 

من یانگ میونگو خیلی دوس داشتمTT
مینهوا رم خیلی دوس داشتم...
میدونی چیش برام جالب بود؟ دقیقا قبل اینکه اون سریال پخش شه همش به این قضیه فکر میکردم که چی میشه اگه همچین اتفاقی بیفته....و دقیقا یمدت بعد اون فیلمه با همون موضوع پخش شد0:

نه نمیشهTT
عام...کیپاپر یا کی درامر هستی؟

خوبهه! XD 

 

یک سوتی دیگه...یک بار خواستم ظرفا بشورم گفتم : فاضلاب رو کجا بشورم؟XD

یاح*-*


فاضلاب؟:)))))))))))))))))))))))))))))))
منم یبار یکی از بچه ها رفت دسشویی بالا بیاره...
بعد یه چندنفر اومدن ازم پرسیدن کجا بالا آورد..
منم به جای اینکه بگم سینک دسشویی گفتم ظرفشویی8D

کیپایر نمی دونم هستم یا نه:/ آهنگاشونو گوش می کنم و خیلی دوست دارم بعضیاشونو ولی خب حوصله ندارم:/

کی درامر هم حوصله ندارم فیلم ببینم:/ 

ولی اوتاکو هستم اونم نوشکفته:/ 

خدایا من چقدر تنبلم:/ 

میفهممت...منم تقریبا اینطوریم...
ولی این کنکور تموم بشه قطعا کیدرامر و اوتاکو خواهم شد"v"

D:

 

من نمیشناسم -،-

 

بعدش بهشون نمک میزنیم میخوریم D:

^-^

عه جدی؟@-@ عجب...تو پیوندها یچیزی هس به اسم گیرنده ها درک نمیکنن..اون پست مائوئه؛)

عروس دوماد خواراXD

اع نه نمیزنیم :/

بچه‌شون رو من میخورممم XD

"-"
نهههه منم میخوامشوننننننننTT

فاقد شعور ها چرا منو خبر نکردید بیام ؟ :/

اصلا قهرم ...

چجوری خبرت میکردیم؟'^'
ناااح...

میومدی وبم خصوصی کامنت میدادی!

البته اون موقع خواب بودم ولی به هر حال D:

فکر کردم کلا آن نیستی...چون اگه آن بودی قطعا پیدات میشدD:
عاه متاسفم...

آخی:)))

:>

وای چقدر حرف زدین×_×

 

من تو کلاس زیان میخواستم بپرسم آتیش زدن جنگل به انگلیسی چی میشه،گفتم جنگل زدن آتیش. تیچرمون یکم هنگ کرد و پرسید: چی؟ بعد من دوباره گفتم جنگل زدن آتیش:/

بعد تازه فهمیدم چه سوتی ای دادم و کلاس ترکید.
(یا به قول سهراب سپهری کلاس از جا کنده شدD:)

تجربی هستی دیگه؟

آره×-×

خدایاXDDDDD
وای سهراب سپهری...اون درسTT

آره...توهم؟

ابتدا پست را خوانده و از سوزناکیش اشک های خویش سرازیر میشود و سپس کامنت ها را خوانده و از دل درد به زمین می افتد از بس که خندیده!تناقضضضضضضضضضض تا چه حدXDDD
فقط سوتی هاتونXD
من سوتی هام یادم نمیاد._.
کلا سوتی لفظی زیادی نمیدم..سوتی اونطوری هم هرازگاهی میدمD:
مثلا یبار حواسم نبود هنزفری به لپ تاپ وصل نبود صدای لپ تاپ هم تا ته بعد بوی ویت لاو پلی شد=-=من رسما اونموقع داشتم میمردممممممممممم خیلی بد بود(":ولی خداروشکر مامانم هیچی نگفت"-"

D":
پس زیاد سوتی نمیدی...
من سلطان سوتی دادنمXD
وای برا منم یبار یه همچین اتفاقی افتاد'-' تازه نصفه شبم بود"-"

اره منم تجربی ام:))

 

=)))
چه میکنی با درسا؟

بدبختی:((

و چون مجازیه همه چی رو دست و پا شکسته یاد میگیرم:((

دقیقا...
من که کلا بیخیال مدرسه شدم خودم میخونم...
که خب اونم سهل انگاری کردم الان کلی عقب موندم..
امیدوارم بتونیم قبل شروع نیمسال دوم خودمونو برسونیم...
موفق باشی ؛)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

~Light Blue~

🦋••We won't be erased••🦋

Not perfect but always myself ✨


Don't rush something that you want to last forever


من انسانم...
من انسانم، همان انسان خاکی
همان کس که به تن روح خدا دارم...
مرا تا عرش اعلا راه و تا قعر فنا چاه است
اگر پرواز میخواهم
فلک ها بر من آزاد است...

نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan