به غذای مورد علاقه تان فکر کنید. کاری کنید تاجایی که میشود حال به هم زن بنظر برسد.
بعد از گندی که کیدو زد لیام رفت که ببینه میتونه کاری برا در بکنه یا نه..
کیدو هم تو خونه وبگردی میکرد که یهو گوشیش صدا داد؛ یه پیام از طرف مامان:
" من کارم تا صبح طول میکشه و باباتم پیش مامان بزرگه گویا حالش بد شده..خودتون یچیزی برا شام درست کنین بخورین!"
کیدو تا پیامو دید دوید سمت حیاط پیش لیام:
" هی لیام! مامان پیام داده تا صبح تنهاییم! پس فرصت بیشتری داریم که درو درست کنیم!*-*"
_ خب راستش همین الانشم درسته..
+ چی؟ چطور درستش کردی؟
لیام وسیله ای که دستشه رو به طرف کیدو میگیره و میگه:"با اینننن!!*-*"
کیدو خشکش میزنه..
" لیام...با...با چسب سه سووووتتت؟@-@ "
لیام میخنده و میگه:" فعلا تنها کاریه که از دستمون برمیاد...الان شبه و جوشکار اینام پیدا نمیشه"
+ باشه ولی آخه چسب سه سوتتتت؟!
_ اه ول کن دیگه! میگم...شامو کی درست میکنه..؟
هردوشون با تاسف نگاهی به همدیگه میندازن. هم لیام و هم کیدو آشپزیشون افتضاحه.
_ از بیرون سفارش بدیم؟
+ نه! مامان گفته غذای بیرون نخوریم!
_ بنظر من که ضررش کمتر از غذای من و توئه! .__.
+ حق با توئه..ولی مامان بفهمه عصبانی میشه.
_ آه باشه..
میرن آشپزخونه و تصمیم میگیرن که سیب زمینی سرخ کنن.
سرخ کردن سیب زمینیا تموم میشه..
_ کیدو._. چرا سیب زمینیا زردن؟
+ خب سیب زمینی زرده دیگه! صورتی که نیس!
_ ولی آخه تا این حددد._.؟
+ عاا..فکر کنم زرد چوبشو یکم زیاد ریختم..!
_ یکم؟ یکممم؟ مطمئنی دوکم نیس؟
+ خب._. روش مایونز میریزیم که کمتر زرد باشه"^"
+ هی! صب کن!
_ بله میدونم...گند زدیم...
+ چطور یادمون رفت سیب زمینیارو پوست بکنیم؟؟؟!!!
_ واقعا که!
+ الان پوست بگیریم؟
_ کیدو...باید بشینیم همه اینارو یکی یکی پوست بگیریم؟
+ راه حل بهتری داری؟
_ بله...بریم بیرون غذا بخوریم.
+ مامان بفهمه به هشتصد قسمت مساوی تقسیممون میکنه. تاکید کرده که از بیرون هیچ کوفتی نگیرین.
_ مامان اینو ببینه قطعا نظرش عوض میشه._.!
+ لیام...دارچین ریختی._____.؟
_ گفتم خوشبو شه"-"
+....
_ تازه نعنا هم زدم بهش!!
+ میگم حالا...بیا بخوریم..شاید مزه اش بد نشده..کچاپم بریزیم روش قابل تحمل تر شه!
_ من نمیتونم همچین ریسکی بکنم!
+ تو بزرگتری! اول تو بخور!
_ نه اول باید تو بخوری که اگه اتفاقی افتاد به عنوان بزرگتر بتونم یکاری بکنم=^=
+ هوففف...خب بیا باهم بخوریم.
میشینن و تصمیم میگیرن که شاهکارشونو امتحان کنن!سیب زمین های با پوست که تو زردچوبه و دارچین و سس مایونز و کچاپ غرق شدن..!!
+نظرت چیه بشوریمشون؟ شاید اینطوری مزه اصلی سیب زمینیو بده.
_ فکر بدی نیست.. خوبم نیس! ولی فکر کنم بهتر از اینه که با این وضع بخوریمشون!
تابه رو میگیرن زیر شیر آب و شیر آبو باز میکنن..بعدم میریزن تو آبکش!
هرکدوم یه چنگال برمیدارن و اثر هنریشونو مزه میکنن.
یهو خونه میره تو سکوت...
لیام با خونسردی تمام سیب زمینیارو برمیداره
و مستقیم میریزه تو سطل آشغال^-^
کیدو از تو جعبه قرص ها دوتا قرص ضد مسمومیت برمیداره و یکیشو میده به لیام...
_ بریم بیرون غذا بخوریم.
+آره..میرم آماده شم..
_ مامان بفهمه...
+ ازمون تشکر میکنه!