روز ششم!!

به غذای مورد علاقه تان فکر کنید. کاری کنید تاجایی که میشود حال به هم زن بنظر برسد.

بعد از گندی که کیدو زد لیام رفت که ببینه میتونه کاری برا در بکنه یا نه..

کیدو هم تو خونه وبگردی میکرد که یهو گوشیش صدا داد؛ یه پیام از طرف مامان:

" من کارم تا صبح طول میکشه و باباتم پیش مامان بزرگه گویا حالش بد شده..خودتون یچیزی برا شام درست کنین بخورین!"

کیدو تا پیامو دید دوید سمت حیاط پیش لیام:

" هی لیام! مامان پیام داده تا صبح تنهاییم! پس فرصت بیشتری داریم که درو درست کنیم!*-*"

_ خب راستش همین الانشم درسته..

+ چی؟ چطور درستش کردی؟

لیام وسیله ای که دستشه رو به طرف کیدو میگیره و میگه:"با اینننن!!*-*"

کیدو خشکش میزنه..

" لیام...با...با چسب سه سووووتتت؟@-@ "

لیام میخنده و میگه:" فعلا تنها کاریه که از دستمون برمیاد...الان شبه و جوشکار اینام پیدا نمیشه"

+ باشه ولی آخه چسب سه سوتتتت؟!

_ اه ول کن دیگه! میگم...شامو کی درست میکنه..؟

هردوشون با تاسف نگاهی به همدیگه میندازن. هم لیام و هم کیدو آشپزیشون افتضاحه.

_ از بیرون سفارش بدیم؟

+ نه! مامان گفته غذای بیرون نخوریم!

_ بنظر من که ضررش کمتر از غذای من و توئه! .__.

+ حق با توئه..ولی مامان بفهمه عصبانی میشه.

_ آه باشه..

میرن آشپزخونه و تصمیم میگیرن که سیب زمینی سرخ کنن.

سرخ کردن سیب زمینیا تموم میشه..

_ کیدو._. چرا سیب زمینیا زردن؟

+ خب سیب زمینی زرده دیگه! صورتی که نیس!

_ ولی آخه تا این حددد._.؟

+ عاا..فکر کنم ‌زرد چوبشو یکم زیاد ریختم..!

_ یکم؟ یکممم؟ مطمئنی دوکم نیس؟

+ خب._. روش مایونز میریزیم که کمتر زرد باشه"^"

+ هی! صب کن!

_ بله میدونم...گند زدیم...

+ چطور یادمون رفت سیب زمینیارو پوست بکنیم؟؟؟!!!

_ واقعا که!

+ الان پوست بگیریم؟

_ کیدو...باید بشینیم همه اینارو یکی یکی پوست بگیریم؟

+ راه حل بهتری داری؟

_ بله...بریم بیرون غذا بخوریم.

+ مامان بفهمه به هشتصد قسمت مساوی تقسیممون میکنه. تاکید کرده که از بیرون هیچ کوفتی نگیرین.

_ مامان اینو ببینه قطعا نظرش عوض میشه._.!

+ لیام...دارچین ریختی._____.؟

_ گفتم خوشبو شه"-"

+....

_ تازه نعنا هم زدم بهش!!

+ میگم حالا...بیا بخوریم..شاید مزه اش بد نشده..کچاپم بریزیم روش قابل تحمل تر شه!

_ من نمیتونم همچین ریسکی بکنم!

+ تو بزرگتری! اول تو بخور!

_ نه اول باید تو بخوری که اگه اتفاقی افتاد به عنوان بزرگتر بتونم یکاری بکنم=^=

+ هوففف...خب بیا باهم بخوریم.

میشینن و تصمیم میگیرن که شاهکارشونو امتحان کنن!سیب زمین های با پوست که تو زردچوبه  و دارچین و سس مایونز و کچاپ غرق شدن..!!

+نظرت چیه بشوریمشون؟ شاید اینطوری مزه اصلی سیب زمینیو بده.

_  فکر بدی نیست.. خوبم نیس! ولی فکر کنم بهتر از اینه که با این وضع بخوریمشون!

تابه رو میگیرن زیر شیر آب و شیر آبو باز میکنن..بعدم میریزن تو آبکش!

 هرکدوم یه چنگال برمیدارن و اثر هنریشونو مزه میکنن.

یهو خونه میره تو سکوت...

لیام با خونسردی تمام سیب زمینیارو برمیداره

و مستقیم میریزه تو سطل آشغال^-^

کیدو از تو جعبه قرص ها دوتا قرص ضد مسمومیت برمیداره و یکیشو میده به لیام...

_ بریم بیرون غذا بخوریم.

+آره..میرم آماده شم..

_ مامان بفهمه...

+ ازمون تشکر میکنه!

 

  • Baby Blue
دوشنبه ۶ بهمن ۹۹ , ۱۴:۰۲ ☁️𝐴𝑦𝑙𝑖𝑛 🌱𝑆𝑒𝑛𝑝𝑎𝑖

چجوری یکی میتونه گند بزنه به سیب زمینی سرخ کردهXDD

از کیدو و لیام بپرس D":

استفانم وبشو بسته"---"

آره فهمیدم'-' 
دوشنبه ۶ بهمن ۹۹ , ۱۴:۱۱ ☁️𝐴𝑦𝑙𝑖𝑛 🌱𝑆𝑒𝑛𝑝𝑎𝑖

منتظرم برسم به این روزشXD

ایشالا میرسیXD

به قطع اگر مامانشون میدونست قراره حتی سیب زمینی سرخ کرده هم اینجوری به فنا بدن خودش براشون غذا از بیرون میگرفت :|

دقیقا.____.

از این باید فیلم بسازن D:

منتظر بازیگرم!D:
دوشنبه ۶ بهمن ۹۹ , ۱۴:۳۲ . 𝑺𝒕𝒆𝒑𝒉𝒂𝒏 .

عجب آشی شد D"

کیدو برا توهم نگه داشته میخوای؟D":

در اینگونه مواقع احتیاط مستحب آن است که صبحانه نیز بیرون میل شود...:XD 

خیلی باحال بود...

 

 

درست است...فکر کنم کیدو و لیام تا صب بیرون باشن:D
ممنون*-*

خداوکیلی از پس یه سیب زمینی سرخ کردن بر نیومدن؟._.آخه دارچین؟!خدایاااااااااا:/
من برم خودمو از پشت بوم پرت کنم پایین:/

ینی بهت بگم یجورایی واقعی بود؟._. بگم؟.___.

موچییی"^" کیدو بهت نیاز داره"-"

وای -_- اخه با نعنا ؟؟؟؟ دارچیننننن؟؟؟؟؟؟؟؟ -___- تصور کردنش هم ترسناکه =|

با این پستای تو و آرتمیس من تا سه روز هیچی‌ نمیتونم بخورم -_-

و البته چندش*-*
ای باباXD توهم از بیرون سفارش بده D=

یاخدا0_0

ولی یه چیزی، چرا من هنوزم که هنوزه تصور میکنم خوشمزه میشه؟ مشکلم چیه؟ :/

.________.

میخوای به کیدو و لیام بگم برا توهم درست کنن؟XD

محشر بود طنزش اسرااااااا

مخصوصا عاشق تهش شدم

-مامان بفهمه...

+ازمون تشکر می کنه

خدا نکشت

خوشحالم که خوشت اومد *-*
مرسی به هرحالXDDDD

وایی!...خیلی باحال و بانمک بود !:)) 

می خوام پیوندش کنم اصلا! 

مرسسیییی*-*
پیوند؟:">

خدایی واقعی بود؟._____.من باید برات کیدو یه آموزش از صفر اشپزی بزارم:/

بابا"-"
من آشپزیم واقعا صفره"-"
یبار میخواستم ماکارونی درست کنم بعد تو ماهیتابه ماکارونی پختم(درواقع به فنا دادم._.) نمیدونستم ماکارونیو تو ماهیتابه نمیپزن!!!
حتما اینکارو بکن موچی"^"♡

سیب زمینی سرخ کرده با پوست... نعنا... دارچین... زردچوبه...

 

واییی آخرش عالی بوددد:)))) پوکیدم قشنگ.

:>>>


هیییی مچسی XD
خوبه همه رو پوکوندمXD

کیدو"-"
تو اصلا تا حالا آشپزی کردن مامانتو دیدی؟"-"حداقل برو یکم ور دستش وایسا بفهمی نباید ماکارانی رو بریزی تو ماهیتابه!!._.

موچی"-"
من فقط تو اتاقم می زیَم"-"
و اونقد بیکار نیستم که برم وایسم ببینم مامان ماکارونیو تو چی میپزه"-" حتی اگه ببینمم بعد یمدت یادم میره._.

چ شد

اوه عجب آشی شد 

فک کنم انقد خوشمزه بود دستاتونم باهاش خوردین XD

بله دقیقاXDDD
چندتا سفارشم گرفتیمXD
دوشنبه ۶ بهمن ۹۹ , ۱۷:۵۸ . 𝑺𝒕𝒆𝒑𝒉𝒂𝒏 .

کیدو لطف کرده.. D"

نه بابا این چه حرفیهD=
" کیدوووو برا استفانم یه کاسه آش بریز:>"

تا حالا تو عمرت نشده به مامانت تو آشپزی کمک کنی؟._.
من از حدود هفت هشت سالگی تا الان همش به مامانم تو اشپزی کمک میکردم و خوب بیشتر چیزهایی که بلدم از همین کنار مامانم کمک کردنه.__.

خیلی کم._. مثلا چندبار خیار پوست کندم._.
واقعا باعث افتخاری"-"\\\\\

فقط تیکه اخرش که میگه اگه مامان بفهمه ازمون تشکر میکنهXD

قابلی نداشتXDDDD

@عشق کتاب
نمیدونم اینو میخونی یا نه..نمیدونم اصلا اینو میبینی یا نه!
ولی بدون خیلی خری که وبتو بستیD:

شاید نیاز داشته..
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

~Light Blue~

🦋••We won't be erased••🦋

Not perfect but always myself ✨


Don't rush something that you want to last forever


من انسانم...
من انسانم، همان انسان خاکی
همان کس که به تن روح خدا دارم...
مرا تا عرش اعلا راه و تا قعر فنا چاه است
اگر پرواز میخواهم
فلک ها بر من آزاد است...

نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan