به جمله سوالی مانند "چطوری؟" از دید پنج نفر جواب بدید.
پس از افسردگی ای که کیدو سر تموم شدم دوران کامبرین گرفت لیام بهش پیشنهاد داد که برن بیرون تا شاید حال و هواش عوض شد؛ و کیدو هم قبول کرد.
بارون میبارید.
کیدو کت سرمه ایشو پوشیده بود که بوی عطر اف اف میداد. با اینکه مدتهاست اون عطره تموم شده ولی هنوزم بوی همونو میداد. حتی وقتایی که یه عطر دیگه میزد هم بوی اف اف میومد.
کت سرمه ای، شلوار جین، شال گردن سبز کثیف...
همینجوری داشتن قدم میزدن که یهو کیدو حس میکنه فردی که اون ور خیابونه رو میشناسه. دقیق تر که میشه یهو داد میزنه:
"کلوووووود!!!! ناتییییی!!!!"
کلود و ناتی همزمان برمیگردن سمت صدا و تا کیدو رو میبینن اوناهم داد میرنن:
" کیدوووووو!! لیاممممممم!!"
و همه به سمت یکیدگر هجوم میاورندD":
لیام: هی ناتی چطوری؟
ناتی:" خوبم*-* عاو...از امروز به بعد قراه من و کلود از بچه های شهر محافظت کنیم^-^"
کیدو با لبخند برمیگرده سمت کلود:
"خیلی وقته ندیدمت"
_ آره...یمدت اصلا آفتابی نشدم...حالت چطوره؟ رو به راهی؟
+ سعی میکنم که خوب باشم...خودت چطوری؟
_ بهترم..
و کلود تازه چشمش به موهای خیلی کوتاه کیدو میفته و یهو تن صداش میره بالا:
" تو باز کوتاه کردی؟ چرا آدم نمیشی تو؟ نه که اون قبلیه خیلی بلند بود!"
+ آره تازه کوتاه کردم!خوشت نیومد؟D:
لیام که از اونور حرفاشونو میشنید اومد نزدیکتر و رو به کلود گفت:
" کیدو یکم دیگه هم ادامه بده میشه داداشم!! "
و بعد زدن زیر خنده.
لیام:" راستی کلود..دوست قدیمیم کال چطوره؟"
کلود: " حالش خوبه...یمدته از آمریکا برگشته "
_ اوه..پس اینجاست؟ چرا باهاتون نیومد؟
+ مشغول سابیدن کف آشپزخونس!
_ نگو که باز...
کلود میخنده و میگه: "آره دقیقا!!!! "
و یهو ناتی میپره وسط و میگه: "هی بچه ها! نظرتون چیه زنگ بزنیم به کال اونم بیاد؟ بیاد لیامو ببینه سوپرایز شه."
کلود:" بچه خودتی.."
لیام: " این عالی میشه "
کیدو: " زنگ بزنین بگین بیرون کیدو رو دیدیم..توهم بیا...از لیام اسمی نبرین "
کلود: " حله "
و زنگ میزنه به کال.
حدودا ده دقیقه بعد کال از راه میرسه.
و لیامی که مخفی شده!
کال :" هی! بچه ها! "
از اونور خیابون براشون دست تکون میده.
چراغ قرمز میشه و کال هم به جمع می پیونده.
کیدو: " سلامممم کال*-* چطوریییی؟ "
_ خوب بودم؛ و الان که تو رو میبینم بهترم شدم..."
" حالا منو ببینی عالی میشی! "
کال بر میگرده
و با دیدن لیام داد میزنه:
" لیاممممممممم! دوست قدیمی! "
و عین دوتا پسربچه هشت ساله میپرن بغل هم:
_ سالهاست ندیدمت رفیق..!
+ باورم نمیشه لیام...اصلا باورم نمیشه که اینجا میبینمت...چطوری؟ خوش میگذره؟
_ رو به راهم...و دارم خوش میگذرونم...
+ خوبه..
و رو به بقیه میگه: " همگی! امروز ناهار مهمون من! "
کلود: " خدایی نکرده که نمیخوای خودت آشپزی کنی؟ "
کیدو: " ایول دمت گرم! لیام ناهارمونم جور شدXD "
ناتی : " پس لیامم آشپزیش بده؟ "
کال: " حتی بدتر از من! "
کلود: " قطعا بهتر از توئه! "
لیام با حالت از خود راضی طوری دستشو میبره زیر چونش و رو به کال جواب میده:
" حداقل من مجبور نمیشم کف آشپزخونه رو بسابم! "
ناتی: " من میدونم اگه همینجا بمونیم بحث تا قیامت ادامه داره..بهتره زودتر راه بیفتیم من گشنمه "
و همه موافقت میکنن و راه میفتن...
+ "-"
+ گند بزنن این موضوعاتو.__.
+ ولی حس میکنم باحال شدا D:
+ کسایی که وب مائو رو میخونن..."-" شما هم کال رو با لیام شیپ میکنین یا فقط ذهن من اینقد فوجوشی پردازی میکنه؟"-"
+ انصافا خیلی بهم میان "-"
+ اسم کاپلشون چی میشه؟._____.
+ *یاد حنارا می افتد و زار میزند*
+ امروز برا اولین بار تو کلاس زیست حضور پیدا کردم"-"\
+ مائو صدتایی شد*-* هوراااا *~*\
+ صبونه نخوردم:/ فاک...
+ کالر راش T------T