دیالوگ ماندگار۵

*یازدهم*

پریسا(سرگروهمون تو مدرسه): بچه ها، من امروز یادم رفته برگه کار فیزیکو بیارم...گذاشته بودم لای خیلی سبزم...

هیونگ: عام...باشه عب نداره

من: هنوز وقت داریم^-^

بوو:... خب...بریم از پایین (کتابخونه مدرسه) خیلی سبز بگیریم دیگه!

هیونگ: '-'

من: "-"

پریسا: به به:/ 

 

+ هیچ میدونین چقد دلم برا پریسا تنگه؟T-T وقتایی که از کراشم حرف میزدم و اون باتاسف نگام میکرد و آبمیوشو میخوردT--T کجایی پدرT-T 

+ تولد فاطمه نزدیکه:" حس میکنم قراره یادم بره-،-

+ تولد فاطمه ۲۹ بهمنه...با تولد جیهوپ یکیه:)

+ من فاطمه میخوامT-T دیگه کسی برام ذرت مکزیکی نمیخره:"

  • Baby Blue
شنبه ۲۵ بهمن ۹۹ , ۱۱:۴۸ آرتـــ ـــمیس

چی شد؟"-" 

نگرفتمXD...

+فرستD:

میدونستم XD
پریسا گفت که برگه فیزیک مونده لای خیلی سبزش...بعد بوو گفت که خب بریم پایین از کتابخونه مدرسه خیلی سبز بگیریم! درصورتی که خیلی سبز پریسا و برگه فیزیک مونده بود خونهXD یجورایی فکر کرد که همه خیلی سبز های عالم لاشون برگه فیزیکهXD
یسسسD:
شنبه ۲۵ بهمن ۹۹ , ۱۱:۵۱ ☁️𝐴𝑦𝑙𝑖𝑛 🌱𝑆𝑒𝑛𝑝𝑎𝑖

مائو واقعا محشره محشرXD

نوبرهXD
شنبه ۲۵ بهمن ۹۹ , ۱۱:۵۳ آرتـــ ـــمیس

شماها واقعا بی نظیرینXDD

شگفت انگیزانXD

جر... عالی بود وای

+چه عکس نازی

مچکرمXD
+ شبیه گروهمونه:"

@ارتمیس

 ;-;

ترد ;-;

"-"؟

وای خداXD
سوتی هاتون خیلی خوبهXD
+فاطمه کیه؟"-"احیانا فضولی نیست؟._.

قابل ندارنXD
+ دوستممممممT-T درواقع دوست من و هیونگ...که وب نداره
شنبه ۲۵ بهمن ۹۹ , ۱۱:۵۵ آرتـــ ـــمیس

تو تو عکس کی هستی؟D:

احتمالا پایین...اون مو قهوه ایه که رو موهاش دوتا ماهی دارهD":

نابغه هاXD

XDDD

دیالوگ های تاریخیXDDD

جرررر راست میگیXDDDDDDDDDDD

سوتی ها همیشه خاطرات خوبی میشن... 

دقیقا:>
+ راستی آقای آبی...چه رشته ای میخونی؟D:

حس میکنم تصور کل بچه های بیان از من یه تحول بزرگی پیدا کرده xD

 

+وای منم دلم برای پریسا خیلی تنگ شده]':

همیشه زیادی به حالمون تاسف میخورد XDDDD

آره قبلا خیلی ابهت داشتیXD


+سیم:"
خیلی زیادXD وای خداXD یادته بهم میگفت پنالتی؟T-T XD

دبیرستان ریاضی دانشگاه حسابداری خوندم.... 

موفق باشین^-^
الان مشغول چه کاری هستی؟
(چقد فضول شدم"-" اگه نمیخوای جواب نده._.-)

مرسی ^^ همچنین 

یکم داستانش طولانیه خلاصش میشه خیلی مسیر عوض کردم  ولی خب الان دارم فرإیتد استخدامی چند تا سازمان رو با هم پیش میبرم... هنوز هیچکدوم اوکی نشده... بعدا تو وبلاگم در موردش مینویسم... بعد اوکی شدن و به نتیجه رسیدن هر کدوم از پلن هام،  قبلش بهم استرس میده که اگه. اوکی نشد چی بگم... 

آها باشه!
خلاصه که مارم درجریان بذار^-^\

خدا شفا بده همه رو XD

شما وضعت اورژانسی تره اول شماروXD

پریسا کوجایی :>

حقیقتا این خیلی غم انگیزه که نتونستیم سال آخر بیشتر باهاش خاطره جمع کنیم. 

دلم میخواد باز برام تاسف بخوره

دلم میخواد لقمه های سلطنتیش رو بهم تعارف کنه

دلم میخواد جامدادیشو بندازه زمین 

:""""">
خیل خیلی غم انگیزه:"
هیونگ...
اون هنوز نمیدونه من با کراشم‌حرف زدم...!
لقمه..TT
جامدادیT-------T
ای خداT---------------T
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

~Light Blue~

🦋••We won't be erased••🦋

Not perfect but always myself ✨


Don't rush something that you want to last forever


من انسانم...
من انسانم، همان انسان خاکی
همان کس که به تن روح خدا دارم...
مرا تا عرش اعلا راه و تا قعر فنا چاه است
اگر پرواز میخواهم
فلک ها بر من آزاد است...

نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan