...
از بی شرمی اکیپ معذوریم:"
سخنی ندارم XD
هیونگ بدبخت قربانی...
+ می تونستی از فاطمه هم بپرسی"-"
خیلیم زیبا... =)
مرسی شرکت کردی بلو :))
چقدر کیوت جواب داد هیونگT^Tفقط آخرشXD
ایح:"
چرا من هیچ کسو ندارم ازش بپرسم نئکیئسسیئه حس بدبختا بهم دست میده:")
همممم.. XDDD
جمله آخرم جهت عرفانی شدن فضا بود🎐
من بچه باادبیم ^-^
من گلی از گل های بهشتم ^-^
هرگز اینو فراموش نکنید🚬
وای خودااا XD
هیونگ خیلی باحالییییXD
جر...
این..
خیلی خوب بود...خیلی...
چرا من چیزی نمیبینم :/
وای خدا....چقدر کیوتتت *-*
چرا اشکم در اومد :/
وای این چی بود...ولی من واقعا آلزایمر گرفتم ... همه چی رو زود فراموش میکنم...مخصوصا خاطرات و آدمایی که قبلا باهاشون دوست بودم... نمیدونم مشکل از منه یا اون ها یا شکل دوستیمون طوری بوده که باید فراموش بشه...
گاد :/
الان بخندم یا گریه کنم؟ XD :"""
آره ظاهر من از اوناست که انگار به هیچ و کسی اهمیت نمیدم... اینو خیلیا بهم گفتن...
چشم :"
+وای * ذوق مرگ شده *.. اصن ب خاطر این حرف تو من همیشه میخندم TT
وای TT
* ایناز با قد درازش کیدو را محکم بغل میکند *
مگه مهمه، باطنی که ظاهر نشه!
ولی فکر کنم گاهی... اهمیت میده...
TT
تو منو کشتی ک TT
* کلاه هودی را جلو میکشد و سرش را پایین می اندازد *
قدت چنده مگ XD
گم شم؟ :"
الان منم بگم عوضی کیوت کی باید جواب منو بده ها؟ T---T
کیییی؟ T---T..
شوخی نکن :")))))
واقعا گم میشی ک XD
T----T
فک نکن من با دیدنت عر نزدم ک T---T
یکی بیاد جواب منو بده..هق ._.
گاد XD
170..171.. یکی از اینا XD
واقعااااااا :"""")
من کوتاه دیدمش حالا ..ولی با همونم خیلی کیوت بودی ک نامرد TT
ینی از اون کیوت ترم میشه؟ :"
* سر ب بیابون میگذارد *
اگ میشد میدادم دیگ :"
برم استخونمو نصف کنم؟ :"
خدایا XD
این... فوق العاده بود ="))
به سبک خودتون بسی کیوت بود :"
و البته.. منم طاقت نیاوردم رفتم از مایکل پرسیدم که خب.. :)
*فهمیدی چه حسی داره یه چیزی رو برسی به وسطش و دیگه تعریف نکنی یا بازم ادامه بدم؟ :/*
همین الان دیدمش :"
اول نگفت.. نگفت، گفتم حداقل یه چیزی بگو، ولی گفت نمیدونم، که آخرش گفت یه کاری میکنم تا اون موقع، و بعدش پرسید مگه فراموشی گرفتی الان؟
گفتم نه، یه چالش بود. گفت منو بگو فکر کردم تا 3 ماه دیگه همینجور مغزت آب میره:/
فکر کنم شبیه چالش و دوستای مردم نشد.. نه؟
چی چیشد؟ "-"
رو هواست فعلا :)
نمیدونم جیمز و مایک با هم حرف میزنن یا نه ولی همه چی.. خیلی سرد و مسخره شده، مایکل دیگه اون مایکل نیست و جیمز هنوز خوبه، ولی دیگه اون جیمزی نیست که همیشه در دسترس بود، خیلی کم وقت داره، و یه پیام که بهش بدی چندین ساعت بعد سین میکنه، حرف که میزنیم یهو مینویسه کاری نداری؟ من برم دیگه..
و مایک، قبلا همینجور میشستیم چرت و پرت میگفتیم ولی الان، همه چیزمون زوری شده، حرف میزنیم.. سعی میکنیم مثل قبل باشیم ولی نمیشه، حداقل برای من نمیشه. خیلی سعی کردم مثل قبل کنم رابطمونو ولی نمیتونم، میگم.. شاید اینکه میگیم اونا تغییر کردن اشتباهه، من تغییر کردم؛ من از رو اون دور «پسر، باید سرش تو گیم و دوچرخه سواری و این حرفا باشه و.. احساسات؟ هه، احساسات جایی تو زندگی یه پسر نداره» اومدم بیرون.
فعلا که کسی کاری نمیکنه.. و دیگه مثل قبل وخیم نیست، بیشتر سرده، و زوری:"
این پستو ندیده بودم :/
واقعا جمله آخرش شاهکار بود XD :/
من اینو روی بهار و یونس انجام میدم :/
خواهیم دید :/