_ هی! میدونستی همه اینکارات از روی بچه بودنته؟ آدمای پخته هیچوقت اینطور رفتار نمیکنن!
+ آره همینطوره صوفی! انتظار نداری که تو این سن پخته و بالغ باشم هوم؟
_ مشکلش چیه؟
+ بزرگ شدن تو این سن وحشتناکه...!
_ بالاخره که باید بزرگ شی!
+ ولی هنوز زوده...
+ دارم دنبال یه راه حل براش میگردم..!
_ مقاومت دربرابر بزرگ شدن دردناک تر از خود بزرگتر شدنه..
+ اینطور فکر نمیکنم...
_ مهم نیست تو چی فکر میکنی کیدو...واقعیت به مسائل شخصی توجه نمیکنه
+ واقعیتی وجود نداره صوفی...واقعیت چیزیه که ما میبینیم...
_ بازم...تو که نمیتونی منظره رو به رو تو تغییر بدی مگه نه؟
+ میتونم یجور دیگه بهش نگاه کنم.
_ ولی اون منظره هه هنوز همونه.
+ میتونم رومو برگردونم و یه منظره دیگه رو تماشا کنم!
_ اینطوری میخوای ازواقعیت فرار کنی؟
+ نه صوفی! من ازواقعیت فرار نمیکنم. گفتم که، واقعیت اون چیزیه که ما میبینیم. من فقط خواستم وجهه دیگه ای از واقعیتو ببینم...تا کمتر درد بکشم.
_ ولی اون منظره ای که دیگه بهش نگاه نمیکنی هنوز سرجاشه نه؟
+ مهم نیس...دیگه نگاش نمیکنم...
_ ولی باید حواست بهش باشه! ممکنه بهت تیر بزنه. تو که نگاش نمیکنی!
+ صوفی...نمیفهمم چرا انقدر باید مراقب باشم؟ چرا هرچی بزرگتر میشیم بیشتر به مراقبت نیاز پیدا میکنیم؟
_ چون هرچی بزرگتر میشیم ضعیف تر میشیم...
+ چرا؟ چرا ضعیف تر میشیم..؟
_ چون دلتنگ روزای بچگییمون میشیم. اتفاقای خوب بچگی و کودکی ایجورین که، فقط...اتفاق افتادن...و ما تلاش خاصی براشون نکردیم...نه برای موندنش تقلا کردیم نه رفتنش...بزرگتر که میشیم، اتفاقای خوب دیگه نمیفتن...باید بندازیمشون!
+ میترسم یجوری بندازم بشکنن:)
_ واسه همینه که میگم مراقب باش!
+ ولی صوفی...من همچنان نمیخوام بزرگ شم...
_ منم نمیخواستم...هیچوقت نخواستم!
_ ولی میدونیچیه؟ بزرگ شدن وحشتناک نیس...بستگی به این داره که چطور بزرگ شی.
> کسایی که نمیدونین...صوفی هم از القاب منه=)
> این پست هرلحظه ممکنه آپدیت/ویرایش/حذف/خورد و خاکشیر(!)/دارای ادامه و ... شه!
> یه قسمت جدید به اون نوار بالا(چی میگن بهش:/) اضافه کردم...اصلا متوجهش شدین؟TT
> نبودما...! دلتون برام تنگ نشد؟ ._.