تو واقعیت هم همینطور

*یکی از دوستام از بالای کوه برام ویدیو میفرسته*
من: چه رویایی...
_ آره...جذابه...ولی خب...یجورایی ناراحت کنندم هستا...چیزی که راجب کوه ناراحت کننده اس اینه که تو اگه به کوه نگاه کنی و بری جلو، حس میکنی کوه داری میره عقب؛ و اگه به کوه نگاه کنی و بیای عقب حس میکنی کوه داره میاد سمتت...اگه میخوای برسی به کوه هیچوقت نباید به کوه نگاه کنی. اصلا نباید به زیباییش نگاه کنی چون هرچی بیشتر به اون نگاه کنی امیدت کمتر میشه. باید به برگ های روی زمین، به سنگ های روی زمین که ردشون میکنی نگاه کنی و بعد دستتو دراز کنیو هروقت دستت به کوه رسید نگاش کنی...این خیلی غم انگیزه...غم انگیزتر از اون اینه که این تو زندگی واقعی هم هست! اگه بخوای کوهو نگاه کنی و بیای عقب، اگه بخوای موفقیتتو نگاه کنی و بیای عقب، حس میکنی داره دردش کمتر میشه...ولی درواقع تو داری ازش خیلی دورتر میشی...و اگه بخوای موفقیتتو نگاه کنی و بری جلو، حس میکنی داره ازت دورتر میشه...یه عالمه گزینه های زیاد میاد...یه عالمه آدمای زیاد میان که تندتر دارن بغلت راه میرن...برای همین تو اصلا نباید به اون آدما هم نگاه کنی. باید به...زمین نگاه کنی! *میخنده*

این غم انگیز بودن خوبم هس...

_هوم...اینکه شهر و آدماشو از دور نگاه کنی حس آرامش و تغییر بهت میده...حس خاص بودن یا ناقص بودن...
خودت باید انتخاب کنی وقتی باهاشون فرق داری..که خاصی...یا ناقص..!

میبینم که توهم مثل من فکر میکنی!

_ آره یجورایی...

بااینکه دردناکه ولی خوشحال کنندس:)

_ آره میدونم چی میگی
من میتونم زندگیو همونقد که با جزئیات زیبا میبینم همونقدم با جزئیات بد و زشت ببینم

و با اینکه میتونم با جزئیات زیبا ببینم ولی گاهی اوقات ترجیح میدم نیمه تاریک و درک نشدشو ببینم...

_ دقیقا
مشکل ما آدما اینه...
وقتی خوشحالیم دنیا قشنگه
وقتی ناراحتیم به دنیا طعنه میزنیم

 

+ خونه ما تقریبا آخرای شهره...ینی یجاییه که از اون به بعد دیگه شهر تموم میشه:) و تو ارتفاعه...یکم که میری بالاتر یه جایی هس که شهر از اونجا دیده میشه...و عکس پست مربوط به همون مکانه ؛)

  • Baby Blue

امیدوارم...

امیدوارم آدمای زیادی رو از دست بدی؛ چون تا آسیب نبینی یاد نمیگیری که خوب و بدو از هم تشخیص بدی...

امیدوارم دیگران ضربه های بدی بهت بزنن؛ چون فقط وقتی ارزش اطرافیانت رو درک میکنی که از دستشون بدی...

امیدوارم حرفا و انتقادات زیادی بشنوی؛ چون تا اونارو نشنوی نمیفهمی که چقد متفاوتی و راهت درسته...

امیدوارم نقص های زیادی داشته باشی؛ چون فقط در این صورته که میتونی از خودت آدم بهتری بسازی...

امیدوارم دچار سردرگمی های آزاردهنده شی؛ چون تا سردرگم نشی مسیر جدید رو پیدا نمیکنی...

امیدوارم رویاهات اونقدر بزرگ باشن که بیشتر از حد توانت باشن؛ چون همین رویاهاست که از تو یه اسطوره میسازه...

امیدوارم ناامیدی های دردناکی به سراغت بیاد؛ چون تا طعم ناامیدی رو نچشی امید رو حس نمیکنی...

امیدوارم شکست بخوری؛ چون فقط شکسته که به آدما صبر و تحملو یاد میده...

میدونی...

من امیدوارم که سقوط کنی؛ چون تا وقتی زمین نخوری پرواز کردنو یاد نمیگیری...

شاید بنظر مسخره بیاد ولی بیشتر وقتا باید بهترین چیزا رو از دل بدترین اتفاقات بیرون کشید...

( کپی شده از پیج اینستاگرام darkboyzmood.ir )

 

خورشید دوباره طلوع خواهد کرد...

و ما دوباره تلاش میکنیم:)

  • Baby Blue

دیالوگ ماندگار۱۱

کیدو: یه سوال...چرا بابانوئل هدیه میده ولی عمو نوروز گدایی میکنه؟._.

بوو: تا حالا برات سوال نشده کادوها رو از کحا میاره؟ می دزدتشون...در اصل مثل همن^^

کیدو: عمو نوروز بعد اینکه گدایی کرد...اون چیزایی که گرفته رو به کی میده؟ شاید سانتا میاد همونارو میدزده...عجب...

بوو: خودشه

بوو: اصلا شاید همکارن؟

کیدو: گاد

بوو: عمو نوروز میگیره

بوو: بابانوئل میده

بوو: شت...

کیدو: چرا...چرا همچین کاری میکنن؟

بوو: بیکارن شاید

بوو: تازه سالی یبار...

کیدو: و هی! بابانوئل سفید و قرمزه...عمو نوروز سیاه و قرمز! شاید نماد چیزی باشن...؟

کیدو: اوه "-"

بوو: وای "-"

بوو: شت "-"

بوو: خیلی حقیقت عمیقیه "-"

کیدو: یچیزی هس "-"

بوو: هن؟

کیدو: تازه بابانوئل ریشای سفید بلندی داره

کیدو: موهاشم تقریبا سفید و بلنده "-"

بوو: ولی عمو نوروز کچله "-"

بوو: ژلقطعیسفسهف 

کیدو : اوه مای شت "-"

بوو: نهه"-"

کیدو: نهههه "-"

بوو: نههههههه "-"

 

#وقتی_هیونگ_نیست!

  • Baby Blue

اخبار!

خب از اونجایی که حس میکنم اینجا به قول آیسان خیلی سوت و کور شده تصمیم گرفتم بالاخره قفسه "اخبار" رو تو وبم تاسیس کنم! بلکه یکم فضا عوض شه .-.

۱) یه سوال...شما اول تفریح میکنین بعد به کاراتون میرسین یا اول کاراتونو انجام میدین بعد به عنوان جایزه تفریح میکنین؟ من همیشه با خودم میگم که اول این درسارو تموم میکنم بعد فیلم میبینم...ولی بعد، با خودم میگم که نه اول فیلم ببینم حال و هوام عوض شه و بعد باانگیزه برم درس بخونم"-" که خب اونم تا چندساعت محو اتفاقات فیلم میشم و..بله...

۲) جالبتر اینه که من اصلا آدم فیلبازی نبودم "-" اصلااااا "-" 

۳) حتی جالبتر از اون! من اصلا آدم آنلاینی نبودم "-" تابستون دهم فقط سه بار آنلاین شدم"-----" و...بخاطر من تمام قرار های اکیپ به فاک رفت"v"

۴) تو تصوراتتون سال 1400 چه رنگیه؟ برا من سبز و سفید..(اصلنم به اون برگه آزمون سراسری ربط نداره)

۵) خدا لعنتم کنه با این میزان خوابم....ینی این آزمون قلم چی رو خراب کنم خودمو نمیبخشم...هوففف شاید تصمیم گرفتم این چندروز باقیمونده رو خیلی کم بخوابم تا جبران کنم-،-

۶) میخواستم یچیزی راجب بوو بگم یادم رفت...

۷) یمدته اینطوری شدم که حس میکنم تپش قلب دارم. بعد دستمو میذارم رو قلبم میبینم نه...کاملا عادی (حتی شاید کمتر از حالت عادی) میتپه...یا مثلا حس میکنم دارم گریه میکنم...بعد دستمو میکشم رو صورتم یا میرم آینه رو نگاه میکنم میبینم نه..هیچ اشکی رو صورتم نیست...

۸) میدونستین بوو یبار ابتدایی که بوده یکیو عین سگ کتک زده؟D:

۹) میدونستین هیونگ مامان اکیپه؟D":

۱۰) هوا خیلی خوبهTT البته از اینور شیشه:/ بیرون یه بادیه که نگو...

۱۱) دلم بادبادک خواست...خیلی وقته بادبادک هوا نکردم...

۱۲) اون روز که شبو خونه هیونگ موندیم، بوو خیلی زود عین چی گرفت خوابید:/ و بعد من و هیونگ تا چهار صبح بیدار موندیم و حرف زدیم"-" اون وسطا به کراشمم اشاره شد و من همش داشتم میگفتم که خیلی بی عرضم که هیچکاری نکردم و هیونگم داشت تایید میکرد:]

۱۳) میخوام پنت هاوس رو ببینم..بنظر فیلم عرناکی میاد:"

۱۴) گوارش...ننگ به نیرنگ توTT

۱۵) آقا...شنیدم دقیقا بعد ما زیستو خیلی آسون کردن...زیست جانوری که کلا حذف شده...الکتروکاردیوگرامم همینطور...دو تا از فسفرسوزناک ترین مباحث"-" ینی چی که گفتار های ۴ رو ندارین؟TT این عادلانه نیستT----T

۱۶) تازگیا خیلی از مدل موهام خوشم اومده"-" میدونستم بالاخره عاشقش میشم"-"

۱۷) تو موبایل من دوتا حنانه هست که هرکدوم دوتا شماره دارن...و هردوشون اسمشونو تو تلگرام Hana سیو کردن"-" منم که یه شماره دیگه هم ازشون دارم Hana سیوشون کردم"-" اند گس وات؟"-" پیام اشتباهی دادم"-"

۱۸) گربه های پرشین چرا انقد بزرگ‌ میشن؟ .___.

۱۹) هیونگ...مرسی بابت کتاب "شرمنده نباش دختر" TT

۲۰) ملت چرا انقد خوشگل شدن؟ "-" آدم حس میکنه با پیکان وسط کلی لامبورگینی پارک کرده"-"

۲۱) کتاب "چلنجر دیپ" رو بوو بهم داد...و گاد! خیلی خفنه! یه جاهاییش کاملا من بودم! البته هنوز نصفشم نکردم و به گفته بوو هنوز به قسمتای خفنش نرسیدم...قبل خواب میخونمش...بعد با افسردگی به خواب میرم"-"

۲۲) یه بازی هس اسمش مرد جنگیه...خیلی کیوت و باحالهTT برا گوشیه..

۲۳) خیلیارو میبینم که میگن آمریکایی ها چقد نژاد پرستن! انگار که ایران وضعش خیلی خوبه...چند روز پیش اینو دیدم...باورم نمیشه...باااااورم‌ نمیشه تا این حد پس رفتیم که رو دیوارا نوشتیم ورود افغانی ها ممنوع! یا همین چند روز پیش هانی بانچ یه پست گذاشته بود که بهش گفته بودن مسیحی کثیف و همچین چیزی( فایله رو نتونستم دانلود کنم...فقط تو کامنتا دیدم) خیلی کثافتین ناموسا!

۲۴) در ادامه مورد فوق باید یه مطلبی رو هم به اطلاعتون برسونم...هیدن رو میشناسین؟ خودم نمیشناسمش ولی در این حد میدونم که خواننده اس...و ایرانیه...بعد، یمدت پیش گویا لوگوی بی تی اس و آرمیو برداشته بود ( یکم کجش کرده بود البته:/)...و خلاصه یه دعوای حسابی بین طرفدارای اون و کیپاپرا اتفاق افتاد و اون اومد آی جی تی وی گذاشت که خب هم اونا(بی تی اس) هم من بخونیم ببینیم کی بهتر میخونه"-" و باز از اون طرف آرمیا ریخته بودن سرش که رفیق تو نامبروان بیلبورد و نامزد گرمیو نمیشناسی میخوای باهاشون رقابت کنی؟"-"

۲۵) و چیشد؟ هیدن گفت که شما وطن فروشین! و ما اینجا یک جواب زیبا از طرف یک دوست داریم:

" تازگیا نمیگن من نژادپرستم..میگن تو وطن فروشی...جالبه!"

درواقع...خیلی جالبه:")

۲۶) هوا خیلی خیلی خوبهTT کاش زودتر بیدار میشدم:""

۲۷) فیلم GOOD WILL HUNTING رو دیدین؟ عالی بود..عالی!

۲۸) استلا...درسته که دلم برات تنگ شده...ولی بیشتر از اینکه دلتنگ باشم نگرانم...

۲۹) آهنگ WHOA از XXTENTACION رو شنیدین؟

۳۰) چقد حرف زدم"-" بایی"-"

  • Baby Blue

مریخی..

حس میکنم اون کیدوی سافت و آبی که تو تصوراتت بودو زدم خورد و خاکشیر کردم آره؟

_ نه اصلااا...الان میخواستم بگم قلبت.‌‌‌..
قلبت خیلی وقت پیش اشتباه گرفته شد
الان عوض شده
من...شاید باور نکنی ولی واقعا فکر میکردم قلبت مریخیه
واقعا همچین حسی دارم
الانم همینه
فقط...خیلی ناراحتش کردن...

تعریفت از قلب مریخی چیه؟

_ قلب انسانی نباشه...
چیزی که خیلیامون ازش شاکی ایم..

قلب مریخی خوبه یا بد؟

_ بهترینه...
راستش من مریخو بیشتر از زمین دوس دارم
واس همین هرچی خوب باشه میگم مریخی
ینی زمینی نیس
این بهترین تعریف میتونه باشه

خوبه پس:)

_ میگم میدونی چیه
من معتقدم آدما علاوه بر زندگی خودشون تو سرنوشت یکی دیگه هم نوشته شدن
پس لطفا سرنوشت اونم خراب نکن
تو تنها نیستی...هیچوقت!

  • Baby Blue

آخرین ستاره ی نود و نه روشن شو!

 

ساخت کد موزیک

 

اومده بودم یه موضوع جدید به اسم "پرت و پلا" تو قفسم تاسیس کنم که پست آرامو دیدم...و
نظرم عوض شد!
اصولا این چیزارو تو دفترخاطراتم مینویسم ولی حس کردم اینجا نوشتنش بهتره...تو دفتر خاطراتم فقط خودم و خودمم..
یه مدته ناراحتم؛ ولی نه ناراحتی ای آزاردهنده باشه. یه سری مشکلات درمان نشدنی و به دوش کشیدنی دارم که فعلا هیچ کاری نمیتونم براشون بکنم جز اینکه با خودم حملشون کنم. اما یچیزی فکرمو مشغول کرده

(درواقع کلی چیز ذهنمو مشغول کردن ولی خب"-") اونم اینه:
اینکه من میتونم دردمو به دوش بکشم دلیل نمیشه که حقم باشه!
ینی...من مسئول تمام چیزایی که به دوش میکشم نیستم...بخاطر همین فکر کردم شاید بتونم تو سال جدید بیخیال بعضیاشون بشم.
ولی دیدم نه! من نمیتونم بیخیال هیچکدومشون بشم صرفا چون "دیگه ناراحت نباشم!"
و اینکه....من واقعا هیچ چاره ای ندارم! من باید کنکور امسالو قبول شم...وگرنه اون دردا تاابد قلبمو فشرده میکنن...
سو تصمیم گرفتم با همون دردام بمونم!

درد همیشه هست

ولی رنج کشیدن یه انتخابه...


هممم...شاید بهتر باشه یکم بیشتر برای این جمله تامل کنم!


و آقا! بریم سر اصل مطلب!حرفایی که میخوام بزنم از بارونی ترین و آبی ترین نقطه روحم سرچشمه گرفتن و میخوام حرفامو جدی بگیرین نه اینکه فکر کنین فقط تبریک و ابراز احساساته!

هیونگ و بوو:
:)
از کجا شروع کنم؟؟:")
خب...ممنونم ازتون...که همیشه بودین و هستین و خواهین بود.مرسی که درکم کردین و با همه اعصاب خوردیا و سختی های زندگی خودتون اومدین باهام حرف زدین...میدونم همیشه اعصابتونو سر یسری چیزا به فاک میدم و روی سگتونو بالا میارم! مرسی که تحملم میکنین چون فکر کنم بعد از خودم شما دوتا تنها کسایی هستین که با دارکسایدم آشنایی دارین و حسمو میفهمین و میدونین که چی میگم. و خب...من شیرین ترین خاطراتمو مدیون شما دوتا دیوونه (نوشتم دیوونه ولی شما همونو بخونین!) هستم:")
و
باهم میمونیم دیگه نه؟
حس میکنم دوستی ما یه چیز ازپیش تعیین شدس...سه تا دختر هم قد، مو کوتاه، رویاپرداز، کتابخون، علایق مشترک، و همینطور عجیب! تو یه مدرسه...!
سه تا دختر که تایپ هرسه تاشون INFJ ئه..‌تایپی که فقط یه درصد از جمعیت جهانو شکل داده!
هفتم هم گروهی شدیم...هشتم کلاسم عوض شد و تا آخر راهنمایی همین وضع ادامه داشت...تااینکه دهم دوباره همگروهی شدیم...اونم همون گروه قبلی!
قرار بود بوو انسانی بخونه ولی نخوند...
قرار بود هیونگ بره تبریز ولی نرفت...
قرار بود بوو بره تهران ولی نرفت...
قرار بود جداشیم ولی نشد=)
و هی! بیاین این قانون لعنتی عجیبو حفظ کنیم! لازم باشه جلو کل دنیا وایمیستیم نه؟ :')
خونمون...
مسافرت سه تایی..‌
فساد:")
باکس...
ایده هامون...!
و و و ...
(مراجعه کنید به این قسمت...کلیک!

برا کسایی که نمیدونن...کامنت های تحت نام auora و blue2882 رو هم‌بخونین! من و هیونگیم!)
+درسته که هردفعه اینارو به خودتون میگفتم ولی خب میخوام این احساساتم بره تو آرشیو=))

یومیکو!
کسی که مناطق مربوط به منطق تو مغزش پلمپه:")
کسی که زیادی مهربونه و همین کار دستش میده...
کسی که یمدت باید بالاسرش نگهبانی میدادم تا بخوابه!
حس میکنم هرچی بخوام بگم تکراری میشه...
همون حرفای همیشگی، احساسات همیشگی!
همینکه با این همه فاصله هنوز یکی از بهترین و واقعی ترین دوستامی میتونه گویای همه چیز باشه نه؟ :)
من و هیونگ و بوو یه روز میایم دیدنت!
ببین کی گفتم!
پ.ن: حس میکنم هیشکی خبر نداره یومیکو دوست منه'-' خلاصه که...دوستمهXD ♡


و شماها*-*
گاد!
واقعا چی بگم؟!
مرسی که به واقعی ترین دوستام تبدیل شدین و من میتونم بدون هیچ احساس ترس و ناامنی ای بیان باهاتون حرف بزنم و بدونم که شماهم از حرف زدن با من خسته نشدین(نشدین که نه .__. ایشالا که نشدین .__.-)
من معمولا تو دنیای بیرون(خوشم نمیاد بگم واقعیت..) خیلی ساکت و تودارم...خیلی کم پیش میاد به غریبه ای نزدیک بشم و باهاش حرف بزنم....ولی اینجا تو بیان، شماها باعث شدین بیشتر خودم باشم و احساسات و تفکراتمو بروز بدم. باعث شدین بدونم که تنها نیستم و واقعا خیلیا هستن که دوسم دارن:"
و مهمترین چیز...
دوستیمون💙
مرسی از همتون که بودین و بهم امید دادین...
مرسی که اون روز ده ساعت حرف زدیم و باعث شدین رکورد کامنتو بزنم:)
( هنوزم رکورد دست ماست؟ یه وقت نیفته دست نااهلی!!! )
مرسی بابت تمام حرفاتون...تمام اون پیام ها...تمام اون "کیدو تو میتونی" ها‌.‌‌..امیدوارم ناامیدمون نکنم...نه شمارو نه خودمو...
پ.ن: یچیزیو دلم خواست اینجا اضافه کنم؛ اونم اینکه من اصلا درمورد چهره و ظاهرم اعتماد به نفس ندارم...قبلا هروقت بهم میگفت خوشگل ناراحت میشدم چون فکر کردم‌ از روی ترحم میگن یا برای اینکه ناراحت نشم....ولی الان به لطف شما اندکی بهتر شدم♡ و لازمه از همه اونایی که منو زیبا خطاب نمودن تشکر کنمTT

و
ببینید!
من نمیدونم چجوری!
ولی یه روز باید یه قراری بذاریمTT
اگه یه روز اونقد پولدار شدم که بتونم کافه بزنم مطمئن باشین اینکارو میکنم:" اسمشم میذارم کافه بیان!

و خیلی خلاصه وار:

آرتی مرسی بابت دیوونگیت! انرژی کهکشانیت و کیدوی گذشته بودنت*-*

استلا مرسی بابت‌ تمام مست کردنا و های شدنامون!

سینور مرسی بابت تمام حرف زدن های طولانی و طومارطورمون!

موچی مرسی که شدی "اون دوست کوچولوی مهربون عصبانی و بنفشم"!

جیران مرسی بابت حرفات و امید و انگیزه هایی که به عنوان یه دوست بزرگتر بهم دادی:)

استفان مرسی بابت پلی لیستت و همه وقتایی که منو خندوندی*-*

 

آیامه! که حس میکنم یکی مثل موچی هستی:) هرچند اونقدرا که موچی رو میشناسم تورو نمیشناسم...ولی بهم ثابت شد که یکی دیگه از پشمکای بیانی:)

آرام مرسی که انقد باجنبه ای و هیچی بهت برنمیخوره و من میتونم راحت فحشت بدم:]

آیسان...نمیدونم دقیقا از کدوم کارت تشکر کنم...فکر کنم باید بخاطر بودنت و اینکه وبلاگ زدی ازت ممنون باشم:) اون موقع ها که تو اومدی بیان تقریبا بی روح شده بود ولی بعدش جون تازه ای گرفت و من حس میکنم بخاطر تو بود:") مرسی^-^

آقای آبی مرسی بابت وقتایی که یه بحثی تو نظرات پروندی و اون بحث تا ساعت ها ادامه پیدا کرده•-• و مرسی که باهامون مثل بچه هایی که هیچی حالیشون نیس رفتار نمیکنی:)

بنزوییک اسید! مرسی که چهارشنبه سوری اونقد منو خندوندی و مرسی که گفتی خوشگلم"-" و مرسی بابت اون استیکره!(همونی که خیلی مودهXD) و اینکه... یه روز تلافی میکنم^^

آنا! عاح ای دوست زیبای منTT از الان منتظرم ببینمت:" مرسی که همشهری هستیم:"""

(و گادTT همگی گوش کنین! این آنا خیلی خوب میخنده*-* چشاشم خندیدنی خط میشهT----T خلاصه گفتم که بدونین)
و مرسی که گفتی کیوتم:"
و مرسی بابت تمام اون ذوق کردنامون...چیزایی که کشف کردیم و حرفایی که زدیمTT


هانی!
من تاابد تو رو دوست خودم نگه میدارم!
No matter what!
مرسی که شدی همزادم تو بیان! راستش بعضی وقتا که بعضی از نوشته هاتو میخونم ناراحت میشم؛ چون عمیقا حس میکنم که چی میگی...و این دردناکه...ولی این باعث نمیشه پا پس بکشیم نه؟:)

keep going forward

حنا"-"
ای کسی که بهش اکسیر زود بزرگ شدن و عمیق بودن دادن"-"
تو منو خیلی یاد کراشم میندازی"-"♡
احساست،نوشته هات، حتی اون عکسی که برام فرستادی!
و اینکه حس میکنم خیلی جسم و روح ظریفی داری"-"
مراقب بیسکوئیتت باش:)
و آها! تو تصوراتم INFP هستی"-" تایپت چیه درواقعیت؟
یادم افتاد بغلی هم بنظر میرسی"-"\
پ.ن: از همه تشکر کردم بجز تو"-"
....
تشکرم نمیاد منو ببخش/"-"\

 

روما! مرسی که بودی و همیشه سعی کردی حالمو خوب نگه داری:))

و خیلیای دیگتون...نوبادی و سوفی که تازه باهاشون آشنا شدم و میخوام بیشتر بشناسمشون، آیلین که از قبل میشناختمش ( مرسی بابت اینکه کالرراشو بهم‌ معرفی کردیTT)، کاپ کیک که قراره بعد کنکور تو کافه اش پلاس شم(یادته یبار بهم گفتی میخوای اسمارتیز صدام کنی؟:" خیلی از اون لقب خوشم اومد*-* همیشه اسمارتیز صدام کن"-") سحری کیوت اندر کیوتمT-T نرسیای گمشده@-@ هیرای که در اولین فرصت باید برم کلی باهاش حرف بزنم! ایزومی و وهکاو که لازمه بیشتر بشناسمشون و مطمئنم قراره کلی علایق مشترک پیدا کنیم، سایه مرموز0-0 هیونی که دارن شانو خونده، وایولت و خیلیای دیگه که شاید هنوز وبلاگم نزدن..!

و بعنوان حرف آخر،
با همتونم!
بیاین سال جدیدو با تمام سختیاش بترکونیم!

 

+ سه روز آخر چالش آهنگو نمیتونستم جدا بنویسم...پس قاطیشون کردم و...

بشنوین اون آهنگو!

 

+ هشدار میدم امروز آخرین فرصت اینه :]

  • Baby Blue

نه لبخند نود و نه:)

1. وقتی دیدم همون موقع تحویل سال حنانه بهم‌ پیام داده.

2. روز تولدم...وقتی آنلاین شدم و دیدم دوستام کلی استوری گذاشتن...استوری های یومیکو:" و اون لحظه که هیونگ زنگ زد گفت اگه دلت برامون تنگ شده بیا پایین! و وقتی درو باز کردم دیدمشون:")

3. وقتی موهامو پرکلاغی کردم.

4. وقتی موهامو کوتاه کردم.

5. روز تولد بوو

6. روز تولد هیونگ

7. روز تولد حنانه

8. روز تولد یومیکو...وقتی قرار بود یومیکو با مائو ویدیوکال بگیره ولی بعد دید من و هیونگم هستیم...اولین ویدیوکالمون:"))

9. صندلی داغم:) همون روز که ده ساعت حرف زدیم و خندیدیم:))

....

بذارین بازم بنویسم...!

10. اون روز که پست "انجامش میدم!" رو گذاشتم و نظراتو خوندم=)

11. وقتی به گرایش یکی پی بردم!

12. وقتی دستبند و حلقه و شلوار خریدم!

13. وقتی رفتم کتابخونه و همو دیدیم و لپشو کشیدم:""""""

14. بعضی از حرفای آقای منصوری!

15. صحنه هایی از color rush

16. اون روز که برا درس خوندن رفتیم خونه بوو

17. وقتی حالم خوب نبود و هیونگ و بوو اومدن خونمون...(وقتی فقط قرار بود نیم ساعت دم در ببینمشون ولی تا دوازده شب موندن!)

18. تولد فاطمه

19. اون روزی که با بوو رفتیم آیندگان...

20. قرارمون تو شورابیل

21. وقتایی که میرفتم وب استلا و باهم چرت و پرت میگفتیم!

22. اون روز که با چندتا از شما نشستیم راجب دارن شان و مارول حرف زدیم...

23. روزی که امتحان ریاضی رو دو شدم!

24. وقتی داشتیم با حنانه برنامه میریختیم که چطور هیونگو بکشونیم کتابخونه!

25. وقتی برا اولین بار با آنا حرف زدم...

26. وقتی فهمیدم موزیک ویدیوی داینامت تو ۲۴ ساعت ۹۸ میلیون بازدید خورده.

27. وقتی فیلم in time رو دیدم...

28. همه حرف زدنای خاطره انگیزمون...

29. وقتایی که هیونگ و بوو بهم کتاب قرض میدادن...

30. تولد هانی بانچ

31. تولد حنا

32. تولد سینیور=)

33. اون ناشناسی که بهم گفت آدم خوبی هستم و قدر خودمو بدونم:)

34. و اون ناشناسی که بهم گفت آدم زیبایی هستم از لحاظ باطن...و گفت که آدمایی مثل من کمن و قدر خودمو بدونم...و همینطور گفت که "تو یه روز آدم خیلی ارزشمندی میشی:) "

35. هروقت که کسی عکسمو دید و گفت خوشگلم:"

36. وقتی یومیکو گفت میخواد با دستم ازدواج کنه=))

37. کلاس آقای قاسمی!

38. وقتی فهمیدم آرتی و استلا هم عاشق دعوا هستن@-@ + آیسان!

39. وقتی پیش دوستام کام اوت کردم.

40یه داستان! :))

  • Baby Blue

میخوام اشتباه کنم!

اصلا میدونی چیه؟

من میخوام اشتباه کنم!

ترسی هم از این بابت ندارم...

حس میکنم که اشتباه کردن تو این بازه از زندگیم بهترین کاریه که میتونم بکنم!!

بماند که اونا اصلا اشتباه نیستن....!

 

  • Baby Blue

دیالوگ ماندگار۱۰

هیونگ: فردا یه کمک اساسی نیاز هس..
کیدو: فردا چخبره؟
هیونگ: امتحان ریاضی
کیدو: .....
_____________

  • Baby Blue

روز بیست و چهارم چالش آهنگ

آهنگی که دوس دارین تو مراسم تشییعتون پلی شه؟

امیدوارم واقعا کسی باشه که اینکارو بکنه..

 

00:00

 

Young Forever

 

Smiling When I Die

 

  • Baby Blue

~Light Blue~

🦋••We won't be erased••🦋

Not perfect but always myself ✨


Don't rush something that you want to last forever


من انسانم...
من انسانم، همان انسان خاکی
همان کس که به تن روح خدا دارم...
مرا تا عرش اعلا راه و تا قعر فنا چاه است
اگر پرواز میخواهم
فلک ها بر من آزاد است...

نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan